پاره پاره کردن اراک و ننگ تاریخی آن

استان مركزی همان عراق یا عراق عجم در گذشته است (اراك تا سال 1316 به همین نام خوانده می شد) كه به ناحیه و سرزمین وسیع بین همدان و اصفهان اطلاق می گردیده و دشت وسیع فراهان از خورهه در نزدیكی محلات، واقع در شرق اراك تا كمیجان[وفس] در شمال غرب اراك تنها بخشی از این سرزمین كهن و شش هزار ساله به حساب می آمده و می آید (سبك عراقی در ادبیات متعلق به ناحیه اراك است).

... در آن صورت شهرهایی چون خمین، گلپایگان و خوانسار در مسیر جنوب شرق اراك به طرف اصفهان و فراهان، فرمهین، كمیجان و وفس در مسیر شمال غرب اراك به طرف همدان در راه توسعه تاریخی خود قرار خواهند گرفت.

ادامه مطلب

ادامه نوشته

حوزه وفس در دوران قاجار

نظام پارلمان برای برگزاری انتخابات و نحوه انتخاب نمایندگان مجلس، قانون مدوّنی را در جلس‍ه مورّخ 28 شوال 1329 به تصویب رسانید. البته مواردی از این قانون در سال 1304ه‍ . ش. توسط نمایندگان اصلاح گردید.

بر پای‍ه همین قانون، کتابچه‌ای چاپ شد که اسامی حوزه‌های انتخابیه از جمله حوزه اراک و تعداد نمایندگان آن بدین شرح در آن مشخص گردید:

عراق: 2 نفر؛ اسامی نقاط جزو هر حوزه: سلطان‌آباد، کزاز، فراهان، خلجستان، تفرش، آشتیان، گَرَکان، شراء، بزچلو، سربند و وفس (عدّه نمایندگان هر حوزه): 2 نفر؛ مرکز انتخابات: سلطان‌آباد.

اسناد (عرایض) حاضر مربوط به حوزه انتخابیه اراک فعلی (سلطان‌آباد/ عراق قدیم) است که طی چهار دوره قانون‌گذاری (از 3 ذیقعده 1328 تا اوایل بهمن 1304 خورشیدی) به مجلس نوشته شده و از بین انبوهی از اسناد اختصاصی موجود در کتابخانه، موزه و مرکز اسناد مجلس شورای اسلامی استخراج گردیده است که شامل 147 سند اصلی و 74 سند پیوست می‌باشد. تدوین و ارائ‍ه این اسناد، به ترتیب تاریخی و شروع آن دو سال و چهار ماه بعد از سقوط محمّدعلی شاه قاجار و پایان آن مصادف با پادشاهی رضاشاه و سقوط سلطنت قاجار است.

منبع: اسناد اراک (عراق ـ سلطان‌آباد)؛ در دوره‌های دوم تا پنجم مجلس شورای ملّی/ اسدالله عبدلی‌آشتیانی(+)

قلعه بهادری در منطقه بزچلوی بخش وفس

روستای اسفندان با 500 خانوار جمعیت دارای جلوه های طبیعی خاص و چشم اندازهای طبیعی زیبا است كه در منطقه بزچلوی بخش وفس واقع شده و از نظر تقسیمات كشوری و مساحتی بزرگترین مركز دهستان كمیجان می‌باشد.

قلعه تاریخی بهادری در كنار یكی از راههای مهم ارتباطی استان مركزی به سوی غرب كشور قرار گرفته است. منطقه وفس كه قلعه بهادری در آن واقع شده از دیرباز محل اتصال راه های تهران، همدان، قم، كرمانشاه و كردستان بوده به همین سبب و برای حفظ امنیت و نظارت بر اوضاع منطقه، این قلعه حكومتی ساخته شده است.

ادامه مطلب

ادامه نوشته

تحقیق حوادث منطقه وفس در سه قرن پیش

سیصد سال پیش در ناحیه وفس، اتفاقات وحشتناکی رخ داد. در سال های انقراض حکومت صفویه، اوضاع مردم ایران بسیار وخیم بود و آن ها دچار بلایای زیادی شدند. مردم نواحی وفس به دلایلی، اوضاع بدتری داشتند و تا نزدیک به هشت سال در بدبختی کامل به سر بردند. این مصیبت نه فقط برای وفسی ها که برای کمیجانی ها، میلاجردی ها، چهرقانی ها، گورچانی ها، خنجینی ها و تمام ساکنان آبادی های ناحیه وفس رخ داد و تعداد زیادی از آن ها به قتل رسیدند و اموال شان به غارت برده شد.

از حدود دو ماه قبل به تحقیق در مورد وقایع آن سال ها پرداختم. اطلاعاتی گردآوری کرده و مقاله ای نوشتم که در مراحل پایانی قرار دارد. حتما آدرس مقاله را بعد از چاپ در همین وبلاگ می گذارم.

اما در اولین فرصت، قصد دارم، داستان و طرح کلی حوادث آن زمان را در اینجا بنویسم، فارغ از توجه به جزئیات.(عکس تزئینی است!)

سرزمین، ناحیه، منطقه، بلوک، بخش، شهرک، دهستان یا روستای وفس

وفس را چگونه باید خطاب کرد؟ سرزمین، ناحیه، منطقه، بلوک، بخش، شهرک، دهستان یا روستای وفس؟ وفس در هر زمانی، با یکی از این القاب ذکر می شده، ولی در حال حاضر طبق تقسیمات جغرافیایی جمهوری اسلامی، وفس، نام دهستان و نیز روستایی در شمال غربی شهرستان کمیجان است.

از طرفی، گرچه وفس روستاست؛ ولی از لحاظ تاریخی، همیشه بیشتر از یک روستا بوده و مرکز ناحیه محسوب می شده است. حمداله مستوفی(740 ق) و نویسندگان تاریخ عثمانی(1137 ق) و نمایندگان مجلس در تقسیمات جغرافیایی (1316 ش) و مرحوم دهخدا در فرهنگ لغت، ناحیه شمال غربی اراک فعلی را، با نام وفس نامگذاری کرده اند.

از لحاظ جغرافیای طبیعی نیز، وفس در نوع خود پهناور است. کوه ها، باغات، مزارع، مراتع و بیابان های بسیاری تشکیل دهنده سرزمین وفس هستند و نزولات جوی فراوان و اختلاف ارتفاع، حتی باعث تفاوت محسوس آب و هوای شمال و جنوب وفس شده است.(نقشه شهرستان اراک در سال 1365 ش)

بنابه دلایل فوق، که البته قبلا هم وجود داشت ولی فکر دیگری حکمفرما بود!، از امروز، نام این وبلاگ از "روستای وفس" به "منطقه وفس" تغییر می کند. نظر شما چیست؟ این تغییر خوب است یا بد؟

آیا کمیجان، سرزمین تات ها و مادها است؟

"آشنا" ای (در نظرخواهی این مطلب) گفته:«دكتر محمد عارف ... در حال تدوين كتابي به نام كميجان سرزمين شگفت انگيز تات ها و مادها هستند كه جا دارد وفسي هاي عزيز به نام كتاب اعتراض نمايند چون وفس، سرزمين شگفت انگيز تات ها و مادها هست، نه كميجان».

+ این کتاب چند ماه قبل و با همان نام "کمیجان، سرزمین شگفت‌انگیز تات‌ها و مادها" به چاپ رسیده است.

اصلاحیه: طی تماسی که با انتشارات طهوری در تهران داشتم، گویا این کتاب هنوز چاپ نشده و در بهترین حالت، ممکن است به نمایشگاه کتاب در اردیبهشت سال آینده برسد؛ در غیر این صورت، چاپ آن تا پایان تابستان 91 طول خواهد کشید.

+ هرچند هنوز کتاب را نخوانده ام ولی از انجام چنین تحقیقاتی در سطح این منطقه بسیار خوشحالم.

ادامه مطلب

ادامه نوشته

"غربتی"های بلوک وفس

دکتر محمد مقدم، لوتر دسته ‏ای از کولی ها را که از غربتی های‏ چادرنشین دوره گرد بودند و خود را«ایل فییوج» می خواندند، بررسی کرده است. این غربتی ها از "بلوک چرّا" در میان‏ همدان و اراک به خنجین، از بلوک‏های وفس، آمده بودند.

مقدم درباره این لوتر می‏نویسد: شماره واژه های لوتر ایل فییوج بسیار کم بود و شماری از این‏ واژه ها به چند معنا به کار می رفتند. غربتی ها کمبود واژه های‏ زبان خود را با به کار گرفتن واژه های فارسی و گویش محلی‏ جبران می‏کردند.

منبع: بلوک باشی، علی؛ زبان های رمزی در ایران؛ کتاب ماه و هنر، مرداد و شهریور 1380.(منبع اینترنتی)

آیا وفسی‏ ها یک "قوم" هستند؟


عکس از گالری امیر

از خیلی وقت پیش، این سئوال برای من پیش آمده بود که، آیا وفسی‏ ها، یعنی افرادی که خود و یا پدرانشان در روستای وفس زندگی کرده ‏اند و یا به طور کلی افرادی که به زبان وفسی صحبت می‏کنند (ساکنان چهار روستای وفس، چهرقان، گورچان و فرک)، تشکیل یک قوم و طایفه، می‏دهند یا نه؟! یعنی آیا می‏توانیم بگوییم «قوم وفس» یا «قوم وفسی» یا باید بگوییم «وفسی ‏ها» یا «اهالی روستای وفس»؟

ادامه مطلب

ادامه نوشته

وفس محل بزچلو ها

...“بُزچلو(بوزچلو) یکی از طوایف و ایلات آذربایجان بود که در اوایل سلطنت صفویه (حدود ۵۰۰ سال قبل) به منطقه وفس کوچانده شد. به دلیل قدرت و شجاعتی که این ایل در جنگ های صفوی، نادری و قاجار از خود نشان داد، آن منطقه به نام بلوک بزچلو معروف شده و در تاریخ در کنار اسامی سایر بلوکات عراق عجم همچون وفس، آشتیان، تفرش، کزاز و شراء ذکر گردید.”

اما حمدالله مستوفی جغرافی نویس عهد مغول در نزهة القلوب نام همین منطقه وفس را به صورت بوسین (یعنی منطقه مربوط به بُزان) آورده است بنابراین بزچلوها نام خود را از نام همین منطقه وفس (دارای دامهای خوب) گرفته بوده اند.

ادامه مطلب

ادامه نوشته

کمیجان و بزچلو

مقاله ای از ابوالقاسم مرادی چاپ شده در نشریه "تاریخ و جغرافیای ایران...":

ده های بخش وفس با این نامها آمده است: آقچه کهریز، اکبرآباد، انار، آمره، اسفندان، ابراهیم آباد، استهری، اکرمیه، پرکک، تکیه، جعفرآباد، چلبی، چابار، چهره قان، خسروبیگ، خمارباغی، خان آباد، خیرآباد، دره گرگ، ذادق آباد، راستگردان، روشنایی، رزج، سمقاور، سوران، سیجان، سبزآباد، شاه قلعه، عاصم آباد، عیسی آباد، فضل آباد، فریس آباد، فتح آباد، فامرین، قره گل، کمیجان، کلوان، کوت آباد، محمود آباد، نهره پشته، ولیدآباد، ولازجرد، ینگی ملک.


ادامه مطلب

ادامه نوشته

جدول حوزه‌های انتخابیه در سال 1290شمسی

ایالت: عراق          مركز انتخابیه: سلطان آباد             عده‌ نمایندگان هر حوزه: 2 نفر

اسامی نقاط جزء حوزه: سلطان‌آباد ـ كزاز ـ فراهان ـ خلجستان ـ تفرش ـ آشتیان ـ گركان ـ شرا ـ بزچلو ـ سربند ـ وفس

*. حوزه های انتخابیه در سال 1304 نیز به همین نحو تقسیم بندی شده بود.

*. در تقسیمات کشوری سال 1316شمسی، استان یکم شامل شهرستان سلطان آباد و این شهرستان بخش های سلطان آباد، فرمهین، ترخوران، سربند و وفس را در بر می گرفت.

داستان بنای شهر میلاجرد(میلاگرد)

"میلادگرگین" از پایتخت که نزدیک دماوند بود به طرف جنوب تبعید شد و در بین راه از کنار دریاچه ساوه راهش را به طرف جنوب غربی ادامه داد و از طرف تفرش کنونی گذشت و کوههای وفس را پشت سر گذاشت و در کنار رودخانه قره‌چای سرزمینی آباد یافت و خیمه‌هایش را آنجا برپا کرد و رحل اقامت افکند. محل اقامت او و فرزندانش کم کم به روستایی تبدیل شد که کاروانیان آن را "میلادگرد" نام نهادند.


ادامه مطلب

ادامه نوشته

"استــان مرکزی" و ضرورت تغییر نام

v      از خط و نوشته دوران "ماد" در داخل ایران چیز زیادی باقی نمانده، مگر برخی نوشته های الواح آشوری و بابلی. تنها سند مهم موجود، زبان تاتی است كه از شاخه های زبان مادی بوده و اكنون در بخش هایی از استان مركزی با آن زبان سخن می گویند ... در حال حاضر واژگان زبان تاتی كه در "بخش وفس" بدان سخن گفته می شود قابل مقایسه با زبان های اوستائی و پهلوی هستند.

v      بررسی اسناد تاریخی از جمله تاریخ ماد نوشته ی "دیاكونوف" ... و بسیاری مستندات دیگر نشان می دهد که استان مركزی امروزین از هزاره نخست پیش از میلاد، قسمت اصلی سرزمین ماد بزرگ بوده و سه ایالت مادها معروف به ماد سفلی، در محدوده این استان قرار داشته است. این محدوده منطقه وسیعی از حوزه شازند، خنداب، فراهان، وفس تا آشتیان و تفرش و قسمت هایی از ساوه را شامل می شده است.

v      برای حفظ و نگاهداری بخشی از میراث معنوی و فرهنگ و تاریخ ایران زمین و نیز ارج نهادن به قدمت جایگاه غنی فرهنگی، تاریخی این استان فرهنگ پرور به عنوان یكی از مهم ترین بخش های قلمرو تاریخی استقرار قوم ایرانی "ماد"، تغییر نام استان "مرکزی" به نامی تاریخی همچون "استان ماد"، از سوی نهادهای مسوول ... اقدامی ارزشمند خواهد بود.

ادامه مطلب

ادامه نوشته

توصیف شهرستان اراک در دایره‌المعارف فارسی

اراک مق‍ شهرستان، استان یکم، غرب قسمت مرکزی ایران و در جنوب شرق شهرستان همدان.// تض‍ فعلاً مرکب از سه بخش حومه، سربند و وفس است. آب‌ و‌ هوایش سردسیری است. کوه‌های راسوند در جنوب و کوه وفس در شمال غرب آن واقع است. رود عمدۀ آن قره‌چای است. درشمال‌شرق شهر اراک، کویر میغان واقع است. صنعت دستی عمده شهرستان قالی‌بافی است. با تأسیس کارخانۀ قند شاندیز، کشت چغندر رونق یافته است. معادن طلا، زغال‌سنگ و آهن دارد. شهرستان اراک (به نام سلطان‌آباد) بر طبق قانون تقسیمات کشوری1316 ش تشکیل یافت. و مرکب از بخش‌های سلطان‌آباد، فرمهین، ترخوران، سربند و وفس و تقریباً مطابق ولایت عراق سابق بود. در بهمن 1336ش ترخوران و نیز فراهان بالا از آن منتزع گردید.

منبع: مصاحب، غلامحسین، دایره‌‌المعارف فارسی ،جلد ۱، صفحه82

علی صالح دارابی و اسناد وفس

اواخر هفته‌ی گذشته، علی‌صالح دارابی به قم آمده بود. او چندین سند مهم از تاریخ وفس را نیز به همراه آورده بود. اسنادی که اگرچه بیش از چند برگ نیستند اما بسیار برای تاریخ وفس اهمیت دارند و تاکنون در هیچ جایی به ثبت نرسیده‌اند. او این اسناد را که چندین سال قبل به طور اتفاقی در یکی از کوچه‌های وفس یافته بود بدون هیچ چشمداشتی برای نسخه‌برداری و ثبت به بنده سپرد.

قبل از توضیح در مورد اسناد، ذکر این مسئله اهمیت دارد که علی‌صالح دارابی نمونه‌ای کم‌نظیر در بین مردان فرهنگی وفس است. آدمی عاشق که دوری از وفس بیشتر از چند هفته برایش ممکن نیست. او با اینکه سنی در حدود 40 سال دارد اما بسیار از فرهنگ وفس می‌داند و می تواند ده‌ها ساعت دراین باره صحبت کند.
آقای دارابی در حال حاضر معلم و ساکن کرج است و گه‌گاهی که برای دیدن اقوام به همراه خانواده به قم می‌آید از او خواهش می‌کنم تا گوشه‌هایی از فرهنگ وفس را برای ثبت بر روی اوراق بازگو نماید.
تاکنون این مطالب (نحوه آبیاری زمین کشاورزی در وفس و باورهای مردم وفس نسبت به حیوانات) از آقای دارابی در این وبلاگ نقل شده است.

اسناد آقای دارابی شامل 12 تکه ورق و دو دفترچه کوچک است که می‌توان آنها را به 4 دسته تقسیم  کرد:
1) سندی است مربوط به قحطی دوم ( 1336 هجری قمری) که حدود 100 سال پیش همزمان با جنگ جهانی اول در وفس و خیلی از نقاط ایران اتفاق افتاد. از این قحطی در وفس به «5 تومن»(یعنی یک مَن گندم 5 تومان) تعبیر می‌شود. سند یاد شده صورت قیمت اجناس مهم است و توسط محمدنقی ابن عبدالحسن خان نگاشته شده است.
2) دومین سند تکه کاغذی است که قسمتی از اشعار مربوط به واقعه‌ی وفس با خط خوش روی آن نوشته شده است. متاسفانه علی‌رغم جستجو در کتابخانه نسخ خطی اراک هنوز موفق به یافتن یکی از اسناد کامل مربوط به واقعه وفس نشدم و این تکه ورق اولین سندی در این زمینه است که یافته‌ام.
3) کتابچه‌ی چاپ‌شده‌ی کوچکی از صفحه‌ی 6 تا 35 که متعلق است به حاج ابوالقاسم خاکی وفسی. این صفحات شامل چندین شعر به فارسی و ترکی و چند معما و مخصوصاً شرح سفرنامه‌ای است مربوط به سال 1347 ق که از وفس به مکه انجام شده است. تاکنون این کتاب را ندیده و از وجود آن بی‌خبر بودم.
4) 10 تکه ورق و یک کتابچه‌ حدوداً 70 صفحه‌ای که توسط چندین تن از خطاط‌های وفس با خط خوش نوشته شده است. این اسناد کپی کتاب‌هایی است که در جاهای دیگر ایران نوشته می‌شده و خطاطان وفسی از صده‌های گذشته آن‌ها را با خط خوش می‌نوشتند و از خود به یادگار می‌گذاشتند. قدیمی‌ترین تاریخ مربوط است به 1290 ق (140 سال قبل).

در آینده قسمتی از این اسناد را در وبلاگ نقل خواهم کرد.

ارتقاء بخش‌های وفس و خنداب به شهرستان

مشروح مذاكرات مجلس>بانك متنی مشروح مذاكرات 
جلسه‌صد و هشتاد و نهم‌ 20 اردیبهشت‌ ماه ‌1377 هـجری‌شمسی‌
صورت ‌مشروح ‌مذاكرات  ‌جلسه‌علنی ‌روز یكشنبه ‌بیستم ‌اردیبهشت‌ ماه‌ 1377

جلسه‌ ساعت ‌هشت ‌و بیست‌و دو دقیقه‌ به ‌ریاست‌ آقای ‌علی‌اكبر ناطق‌نوری‌ رسمیت ‌یافت.
ناطقین ‌قبل ‌از دستور آقایان‌: اصغر رئیسی‌دهكردی‌، سیدحسین‌شریفی(نماینده اراک، وفس و خنداب)‌ و ...

آقای شریفی بعد از انجام صحبت‌های اولیه، به مسائل گوناگون حوزه انتخابیه خود یعنی شهرستان اراک که شامل سه بخش اراک، وفس و خنداب بود، پرداختند:
.....
وزیر محترم‌كشور، جناب ‌آقای ‌نوری‌! كار كارشناسی ‌لازم ‌در مورد ارتقاء بخش‌های ‌محروم‌ وفس ‌و خنداب ‌اراك ‌به ‌شهرستان ‌در دولت ‌گذشته‌ صورت ‌گرفته‌، ارتقاء این‌ دو بخش‌ را به ‌شهرستان ‌به ‌طرح ‌كلی ‌عنوان ‌شده ‌از سوی ‌مسؤولین‌ آن ‌وزارتخانه ‌موكول ‌نفرمایید.

منبع: معاونت حقوقی و امور مجلس شورای اسلامی

منطقه‌ی وفس معادل ناحیه «بیت‌کاپسی» در زمان مادها

آقای جواد مفرد‌کهلان اخیراً در مطلب بدیعی تحت عنوان جغرافیای باستانی نواحی ماد مرکزی، اقدام به تعیین حدود شهرها و مناطق دوران ماد براساس اسامی جغرافیایی فعلی این مناطق نموده است. ایشان در همین راستا، منطقه فعلی وفس را معادل ناحیه «بیت‌کاپسی» در زمان مادها دانسته است. او می‌گوید:«ما در اینجا مطالب مربوطه در این باب را از تنها تاریخ معتبر ماد، یعنی تاریخ ماد تألیف دیاکونوف، به ترجمه کریم کشاورز، نقل نموده و تبیین خود را در پایان ضمن متن بر آن می‌افزائیم» و در نظرخواهی همین مطلب از معیار تعیین نواحی نام برده است:«مسیر راه‌ها و تبدیل لغات زبان‌های کهن ایرانی و نحوه تلخیص آنها و معادل‌ها و ترادف‌ها را معیار قرار داده‌ام».
خلاصه‌ای از مطلب ایشان(آنجا‌هایی که نام وفس آورده شده) بدین شرح است:

«بیشترین نام‌های عمومی مناطق ماد بزرگ و میانی و مراکز آنها را در گزارش‌های لشکرکشی سالنامه‌های "تیگلت پیلسر" پادشاه آشوری می‌توان پیدا نمود: "تعیین مسیر و محل لشکرکشی‌های تیگلت پیلسر به خاک ماد بسیار دشوار است. ما چهار روایت اصلی درباره نواحی که وی در نوردیده بوده، در دست داریم.
در سالنامه‌ها مذکور است که لشکرکشی اول (744 ق.م) اختصاص به [نامورو در دره دیاله(یا پارسوا= ناحیه کناری)] و بیت‌زاتی(شازند)، بیت‌آبدادانا(بیجار)، بیت‌کاپسی(وفس) و بیت‌تازاکی(تویسرکان) داشته است.
در سالنامه‌های مزبور ضمناً برخی جنگ‌هایی را که در سرزمین‌های پارسوا که پایتخت آن نیکور(ننور) بوده و بیت‌زاتی‌(شازند) و تا حدی آبدادانا(بیجار) و بیت‌سانگی(سنندج) و بیت‌کاپسی(وفس) و دیگر آرنزیاش(انجرود)، کیشه‌سو(همدان)، ارازیاش(اردلان)، سومورزو(سنقر) و بین همبان(طاق‌بستان) وقوع یافته بوده، بر می‌شمرند.
لشکرکشی دوم (737 ق.م)، طبق مندرجات سالنامه‌ها به بیت‌سانگی(سنه، سنندج)، بیت‌تازاکی (تویسرکان)، مادها، بیت‌زوآلزاشو(دلیجان) و بیت‌ماتی(محلات) تخصیص داده شده بوده است و جداگانه نام نقاط مسکونی زیر آورده شده است: ناحیه‌ای که مرکز آن بیت‌ایشتار(کنگاور) بوده، بیت‌کاپسی(وفس)، شهر تادی‌روتا(سهرورد) و نیروتاکتا(تاکستان)، سیبور(ساوجبلاغ)... آریاما(رامند)، خروسی(خلجستان)، ساکسوکنو(ساوه)، کارزیبرا(گازران)، بیت‌ساگبات(قم)، سیلخازی(سیالک)، تیل‌آشوری(یکی از تپه‌های باستانی مجاور سیالک کاشان)"».

من در ادامه چند سئوال پیرامون این نامگذاری و همچنین معنی چند لغت وفسی مطرح کردم که ایشان بزرگوارانه در اولین فرصت پاسخ تمامی سئوالات را ‌دادند، ضمن تشکر از این محقق گرانقدر توجه شما را به سئوال‌ها و پاسخ‌ها جلب می‌کنم:

(سئوال): لطفاً اگر برای شما امکانپذیر است دلایل خود را در مورد تعیین بیت‌کاپسی به عنوان منطقه فعلی وفس، بیان نمایید؛ در ضمن شما قبلا در مورد معنی واژه "وفس" گفته بودید:به وضوح حرف "و" به معنی وه یعنی خوب و کلمه فس تلخیص کلمه اوستایی فش (فشو یعنی رمه) می‌باشد. در مجموع یعنی دارای رمه‌های خوب».(وفسی‌ها، روستای خود را وُوس vows  تلفظ می‌کنند). آیا نام بیت‌کاپسی هم معنی خاصی دارد؟
(پاسخ): کلمه وفس را می‌شود هم به معنی چشمه خوب و نیز به معنی چهارپایان خوب گرفت. نام کاپسی را می توان ترکیبی از کا (خا= خوب) و پسو (دامها)گرفت. اگر این مطابقت که از روی نقشه جغرافیایی لشکرکشی‌های آشوریان صورت گرفته درست باشد، که به احتمال بالای 90درصد همینطور هم هست، معنی دوم برای وفس (ووس)برای آن درست است. بومیان کهن این دیار تات‌ها یعنی رعایای کوهستانی، باید اعقاب لولوبیان باشند که نامشان به همین معنی است.   

(سئوال): چند نام خاص در محدوده وفس وجود دارد که هیئت آنها به لغت «سلوکیان» بسیار نزدیک است، آیا می‌توان این لغات را یونانی دانست؟
لغت‌های سِلاکو (selāku) و سَرکولّی (sarkulli) اسامی دو منطقه در وفس و لغت اِسکِلّی (eskelli) که نام یکی از ارتفاعات وفس می‌باشد.
(پاسخ): "اسکلی" به صورت اسقیلی به معنی پیاز دشتی است. "سلاکو" به ترکی به صورت سله‌کی به معنی جای بافتن سبد و به فارسی به معنی محل سیلابی است. "سرکولی" را می توان به معنی کوی مقدم و یا کنار حوض گرفت.

(سئوال): مرحوم استاد محتاط در یکی از کتاب‌هایشان ادعا کرده‌اند که دژ بابلیان را یافته‌اند و محل آن را در شمال‌غربی روستای چهرقان و در نزدیکی وفس دانسته‌اند؛ آیا به نظر شما ادعای ایشان می‌تواند صحت داشته باشد؟ آیا بیت‌کاپسی در نزدیکی دژبابلیان بوده است؟
(پاسخ): نام ایرانی بومی دژبابلیان، سیلخازی بوده است (تاریخ ماد حواشی فصل سوم، شماره 152) که همان سیالک یا سیلک کاشان است که در نزدیکی کارکاسی (کاشان‌کنونی) قرار داشته و دارد. همدان همان دژکیشه‌سو است که تو در تو بوده است و دژ معروف دیگر خارخار همان دیوان‌دره کردستان است. بدون اطلاع از جای اینها شناسایی مکان‌های جغرافیایی ماد برایم غیر ممکن بود.
حمدالله مستوفی نام منطقه وفس را "بوسیان" آورده است یعنی جایگاه دارای چشمه‌ساران و این نشان می‌دهد نام‌های وفس و کاپسی به معنی جایگاه چشمه‌ساران بوده است. در کنار وفس نام روستای خنجین هم معنی جایگاه چشمه را می‌دهد. این نام‌ها می‌رساند که این منطقه در عهد باستان مرکز پرستش ناهید/ایشتار بوده است.

(سئوال): اشاره به "حمداله مستوفی" کردید، باید بگویم که همیشه یک سئوال در ذهن من پیرامون نوشته‌های مستوفی وجود داشت و دارد و آن اینست که: "مستوفی" ولایت ساوه را 4 ناحیه دانسته به نام‌های ساوه، آوه، جهرود و ناحیه چهارم «بوسین» و در ادامه‌ی نام ناحیه‌ی چهارم، آورده است که «چهل و دو پاره دیه است و راودان و ازناوه و شمیرم و مرق و دفس و خیجین معظم قرای آن» در پاورقی نیز توسط ویراستار برای اسم «دفس»  شکل‌های دیگر «دفسن» و «وفسن» یادداشت شده است. حال من مانده‌ام که وفس کدام است؟ وفس همان ناحیه «بوسین» است و یا یکی از معظم قرای آن یعنی دفس یا دفسن یا وفسن؟
(پاسخ): وفس هم یک نام عمومی ایالت بوده و هم نام شهرک. وفسن علی‌القاعده شکل پهلوی وفس است. چنانکه کتاب پهلوی بندهش را بندهشن میگفته‌اند. حتی شکل دفس یا دفسن نیز اصیل بوده است، چون اگر ده (قصبه) را به عنوان پیشوند به وفس (وفسن) علاوه نموده و تلخیص نمائیم همین اَشکال آن عاید می‌گردند. "حمدالله مستوفی" نام ایالت را با مترادف وفس، یعنی بوسین (دارای چشمه سار) بیان نموده است. ضمنا این بحث جالب مرا در شناسایی قوم بوسین ماد یاری کرد اینان همان مردم سمت پارتوکا (کنار چشمه سار) بوده‌اند که همان ناحیه کاشان و چشمه‌فین است، خشتریتی سوم پادشاه ماد را به همین سبب کی- کا- ووس یعنی پادشاه منطقه چشمه‌ساران (در سمت کوه ارزیفیه= کرکس) می‌نامیده‌اند.


نتیجه: این نامگذاری در هر درجه از درستی که باشد تلنگری است در ذهن جستجوگر برای انجام کندوکاو های بیشتر.

تجاوزات ترکان عثمانی به نواحی غربی ایران از جمله منطقه وفس

تجاوزات پیاپی چند صد ساله عساکر آل عثمان به ایالات غربی ایران خصوصاً فجایع هائله ای که آن «برادران» مسلمان سنّی در نواحی مزبور به بار آوردند، چندان بازتابی نیافته است. این فقره مستلزم تتبّعات و مطالعات هر چه بیشتر در زمینه های «خرده پژوهی» (microscopic) محلّی و منطقه ای است. سوای اسناد و مدارک تاریخی خودمان، بررسی اسنادی هم که اکنون در کتابخانه ها و بایگانیهای ترکیه خاک می خورد ضروری است.
ما ... در خصوص قتل و غارتهای پایان ناپذیر عساکر ترک عثمانی طی سالهای مزبور فقط در بعضی از نواحی و تنها از بعضی گزارشهای اتفاقی - مثل تاریخ حزین یا کشیشان کرملی[و البته گزارش میرمحمدباقر وفسی] - آگاهی یافته ایم. همین اندازه بسیار ناچیز و اشارت وار، که نشان دهنده بزرگی فجایع و جنایات آن ترکان مسلمان است، واقعاً موی بر اندام راست می کند.

یک نمونه از قتل و کشتار فجیع مردم همدان به دست عساکر عثمانی (ذیقعده و ذیحجه 1136 ق) که شیخ حزین و کشیش کرملی گزارش کرده اند، کشتار اهالی قراء وفس و نواحی آشتیان - فراهان در همان تاریخ با همدستی «سنّیهای درگزین» (ستون پنجم آل عثمان در آن منطقه) و جز اینها همانا مشتی از خروار و یکی از هزار است که اخیراً ما بدان اشارتی کرده ایم [رجوع شود به کتاب درگزین تا کاشان، ص 40 - 38].
کسانی که بافت قدیمی شهر همدان را تا سی سال پیش دیده باشند، به یاد دارند که در همه محلّات آنجا «قبرستان» های بزرگ و چند طبقه تپه مانندی وجود داشت که امروزه تخریب و تسطیح شده است. آن یادگارها مدفن اهالی محلّات شهر بود که زن و مرد، خرد و کلان، پیر و جوان تماماً از دم تیغ بی دریغ ترکان عثمانی گذشته، به سبب پایداری قهرمانانه شان در دفاعی مقدّس به شهادت رسیده بودند.
دوست دانشمند حجّة الاسلام حاج شیخ عبد الله نورانی خراسانی پس از شنیدن این حکایت، خاطر نشان کرد که اوزبک های سنّی شیبانی همدست آل عثمان در مشرق ایران نیز همان فجایع را نسبت به اهالی بلاد گرگان و خراسان به بار آوردند که عساکر عثمانی در غرب و همدان و آذربایجان؛ و همان قبرستانها نیز در آنجا از آن وقایع هائله بهیادگار ماند.

و این نیز از طنزهای تاریخ است که دویست سال بعد، در بلاد ایران، طی جنگ جهانی یکم که باز عساکر عثمانی، همدان را به بهانه «اتّحاد اسلام» اشغال کردند، و اتفاقاً بر روی همان استخوان های مسلمانان مقتول سیوف اجداد خویش اردو زدند، بی شرمانه در اعلامیه های شهبندری از جمله چنین به توجیه فجایع دیرینه خود - که خاطره آنها هنوز در حافظه جمعی اهالی غیور همدان زنده مانده بود - پرداختند: «چنان که در مدّت کمی در ایران اثرات (اتّحاد اسلامی) ظاهر و یک نوع دوستی در قلوب عموم ایرانیان نسبت به دولت اسلامی همجوار (عثمانی) تولید گردیده است، و آن همه عداوتها و کدورتها به کلّی فراموش شده است» [رجوع شود به گفتار این جانب در مجله معارف، 9، 3، ص 73 به بعد].

منبع: گوشه ای از مقاله استاد پرویز اذکائی پیرامون «طبقات اعلام الشیعه» مربوط به قرن 12 هجری.

مطالب مرتبط:
واقعه کشتار مردم وفس
متن اصلی واقعه وفس به قلم ملامیر محمدباقر وفسی

روز کُشتار مردم وفس
اقلیت‌های عراق(اراک) یا سنی‌های درگزین

توصیف وفس و اهل آن در 90 سال قبل به قلم میرزا ابوالقاسم عراقی

کتاب «مرآت العارفین»؛ تالیف: جناب شریعتمآب آقا میرزا ابوالقاسم وَفسِ عَراقی(متخلص به خاکی)؛ رمضان 1343 هجری قمری.

نام وفس در سه حرف گشته عَلَم                            واو او چون واو وکیل از غم خم
ف فقیران چه نقطه در سراء                                    سین ستمگر به نیش دُوم ارقم

حال ابتدا کیفیات قریه مزبوره است که قلم از تحریر آن مینالد و دوات از خجلت عرق نموده و حقیر هم بلرزه افتاده چونکه بعضی از کیفیات آن دل رحیمانرا میسوزاند و پاره ی قانون آن قلب قانونیانرا آزرده میکند و برخی از رفتار آن عدل عادلانرا متّهم مینماید و بعضی حرکات آن غضب غیوران را بحرکت می آورد و پاره ی آداب آن دل مومنین را رنجیده می کند. لذا از آنجائیکه اظهار امراض در نزد طبیبان لازم است منفعلاً اظهار میدارد شاید ترحماً تفضلاً محض رضای خدا و خشنودی رسول(ص) هر کس به هر نوع که صلاح و خیریّّت بندگان خداست مرعی دارند و دفع تعدیّات [نمایند]
ارباب حاجتیم و زبان سئوال نیست              در محضر کریم تمنّا چه حاجت است
توکلت علی الله.

مجملاً تعریف وفس و اهل آن میشود:

خورده مالک است نه اربابی
آب خوشگوار دارد اما بعض از آن شرب الیهود است
ییلاق است گرمسیر هم دارد اما بسیار از آبادی دور
کوههای زیادی دارد بی خواص سنگلاخ مگر کج آن
مرتع دارد اما شاه سوند و گله داران همجوار میچرانند
باغات دارد پر زحمت و پر عوارض
میوه جات دارد اگر سرما نزند اما اکثرش جنگلی، مگر سیب آن که در سرما یخ میکند و در گرما میگندد
و مزروعات وی بسیار کم است مگر مزرعه «اَنْجُمَنْ» که آنهم از آبادی بسیار دور است بفاضل آب مشروب میشود ولی هرج و مرج است
آسیا[ب] دارد دخلش مقابل جنس دیوانی نمی شود
مساجد زیادی دارد اما در دو سه جا جماعت منعقد میشود ولی نه در تمام سال
دو حمام دارد تا نهار مردان و بعد از نهار زنان
مساکن زیاد دارد ولی در سر کوه و اکثر آن از آب دور و خراب و کثیف
در تابستان هوای خنکی دارد ولی در زمستان بسیار سرد و برف و سخت
دور اکثر خانه ها در همه فصول موذیات زیاد است من جمله سرخک و غیره
و چندین نفر دین بدنیا فروش که همیشه مثل روباه شکار را بدم درندگان می آورد تا بعضی از فضلات و خون آنرا بلیسد باین نحو که اگر از ظالم فایده ببرد مدعی مظلوم میشود و اگر از مظلوم رشوه بگیرد با ظالم مدعی است الغرض مثل فاحشه گاهی به زانوی [؟] حریفی گاهی به زانوی دیگری و همیشه خود را شبیه بخدمتگذار نایب [الحکومه] و عاملین میکند و اِذٰا لَقو الَذینَ آمنوا قالوا آمنا و اِذا خَلَوا اِلی شَیاطینِهِم قالوا انّا مَعَکم
و مالیات دیوانی بهزار و هفتصد تومان از بی عدالتی رسیده
و سرباز قریب بصد نفر
و جنس دیوانی قریب بشصت خروار
مباشر یکنفر و کدخدا چهار پنج نفر و از دیوان مواجب ندارند مخارج و گذرانشان از مالیات بی مأخذ
و یک نفر نایب [الحکومه] ولی سالی چندین دفعه نایب عزل و نصب می شود با تجدید تقدیم حکومت از رعیت
و سادات و علما زیادی دارد اما اکثر ایشان از عسرت و کمی وجوهات بکسب و کار مشغولند
و خوانین اهم [؟] دارد بعضی از آنان در پاره اوقات به نیابت و غیره مشغولند و مابقی به رعیت اشتغال
و دو سه جا مرجع مرافعه است
و اغلب اهل وفس مقدسند ولی بسیاری ایشان سرجوقه و مظلوم و در نظرها بی وقر[؟]، به تقیه گذران می کنند چونکه وقتی که فهمیدند که ایشان خدا ترسند خدانشناسان خیره میشوند بهزار نوع اذیتشان میکنند
دو سه نفر طبیب دارد باستخاره و تجربه مداوا میکنند و هکذا جراح
و اکثر اهل وفس گیوه کشند گذرانشان اگر غله ارزان باشد عیب ندارد و الا متواری و معدوم
و اکثر آسیابان بیکفن و هکذا باغبان
و دو سه نفر آهنگر گذرانشان مثل منفخ خود گاهی پر و گاهی خالی
و چندین نجار دارد سلیقه خوب دارند و مقدسند ولی گذران دایری ندارند
و هکذا دوره دوز چندین نفر وظیفه خوار بودند از صد خروار جنس و صد تومان نقد قطع شده ولی جزئی از نقد باقی[؟]
و چندین نفر امین و خبره هستند بعضی از ایشان در بعضی مواقع تعارف میگیرند در مواضعه یا مرابحه در قیمت اشیاء ولی بی انصاف نیستند
دو سه نفر میراب دارد از زورآوران میترسند و فقرا را میرنجانند
و چند نفر تعزیه خوان دارد بعضی بی ریا و بعضی محض خوش آمد خلق [یک کلمه نامفهوم] می خوانند
و چندین روضه خوان دارد از حرمت سیدالشهداء علیه السلام گذران می کنند
و چند نفر سلمانی دارد که هنگام عروسی یا ختنه یا دم عید به جهت اجرت زیاد مثل پروانه میگردند ولی در غیر آن اعتنائی ندارند اما مهربان و خوش نفسند
وفسی اکثر زحمت گذرانشان بعهده زنان است زحمات خانه حتی آب آوردن بلکه آسیا[ب] رفتن ولی در بعضی موارد تمرد نموده یا شبیه رفتن بخانه اقوام میروند اگر شوهرش خدا نخواسته ناپرهیزی کند غدغن نماید و به ناحق [یک کلمه نامفهوم] وکیل الدوله های وفس و عدالت نایب کار بجائی میرسد که بیچاره توبه نصوح می کند اِنَّ کَیدَ کُنَّ عظیمٌ الغرض
اهل وفس زحمت زیاد میکشند ولی بی علم و همه با یکدیگر خویشند ولی منافق
و اکثر ایشان خورده خورده خرمن دارند از پنجاه مَن الی پنج خروار غله بیشتر ندارند چون هنگامی که باران آید لازم ندارد بواسطه آنکه ییلاق است وقتی باران لازم دارد که تابستان است
و اکثر تخم کاشتنشان بقرب بیل است بعلت اینکه سراشیب است ناهموار
غرض علت مفلوکی وفس بیعدالتی بی قانونی حسادت نفاق


یادداشت: میرزا ابوالقاسم عراقی دیدی بسیار انتقادی نسبت به اوضاع و احوال وفس داشته و آنرا در کتاب خود نیز به وضوح نشان می دهد. او بعضی مواقع وضعیت را بسیار سیاه و متزلزل توصیف نموده و هیچ راه چاره ای برای وفس جز نابودی باقی نمی گذارد(!). متاسفانه او از این مسئله غافل است که خود نیز یک عمر در این منطقه زیسته و به این درجه از علم و آگاهی دست یافته و توانسته شاعر و نویسنده ای متبحر شود و این یکی از ویژگی های وفس بوده است.
مواردی که با علامت [؟] مشخص شده اند یعنی نه کاملا خوانا و نه ناخوانا بوده اند و شاید معنی درستی نرسانند.

نخستین حضور وفس در اسناد تاریخی

برای محققان تاریخ یک منطقه یکی از موضوعات مهم در پژوهش گذشته تاریخی آن ناحیه و منطقه، تعیین اولین باری است که نام آن سرزمین(از روستا گرفته تا کشور) در اسناد تاریخی همچون سنگ نوشته، کتاب، سند، تصویر، نقشه و ... آمده است. این قضیه برای مناطق کوچکتر و کم اهمیت تر، مهمتر و تعیین کننده تر است.
بالطبع این موضوع در مورد وفس نیز صدق می کند و محققان وفسی نیز همیشه در پی جستجوی منابع مختلف بوده و هستند تا نخستین حضور نام وفس در اسناد تاریخی را تعیین نمایند. نتیجه ی تمام تلاش ها تاکنون به کتاب «نزهة القلوب» ختم شده و نخستین بار نام وفس در این کتاب تاریخی که در حدود سال 750 هجری قمری توسط «حمدالله مستوفی» نگاشته شده، آمده است. یعنی اولین بار نام وفس حدود 700 سال قبل و به عنوان یکی از قراء بزرگ و معظم در یک کتاب تاریخی آمده است. در این کتاب، «وفس» یکی از قصبات و روستاهای بزرگ ناحیه «بوسین» از ولایت «ساوه» معرفی شده است. ناحیه «بوسین» دارای 42 دیه است که 6 تای آنها یعنی «راودان»، «ازناوه»، «شمیرم»، «مرق»، «وفس» و «خیجین»(که امروزه به خنجین تبدیل شده) از قراء بزرگ و قصبات این ناحیه بوده اند.
در تحلیل این نوشته باید به چند نکته توجه داشته باشیم؛ اول اینکه: منظور از «قریه معظم» به معنی دقیق و مشخص در آن روزگار چه بوده است؟ دوم اینکه مطمئناً این دیه ها حداقل (کمترین فرض ممکن) چند قرن قبل از نگاشتن کتاب شکل گرفته اند تا در زمان نقل آن توسط حمدالله مستوفی، جزو قرای معظم شده باشند و ....
کتاب نزهة القلوب منبع بسیار خوبی برای شروع تحقیقات پیرامون وفس و هر کدام از نواحی منطقه است و امید است محققان استانی و منطقه ای تحقیقات جامعی در این زمینه به عمل آورند.


اکنون توجه شما را جلب می کنم به نوشته ی «حمدالله مستوفی» در کتاب «نزهة القلوب» پیرامون ولایت ساوه و نواحی آن:
....، ساوه از اقلیم چهارم است و شهرکی اسلامی طولش از جزایر خالدات فه و عرض از خط استوا له و در اول در آن زمین بحیره بوده است.... حقوق دیوانی آن بتمغا مقرر است و دو تومان و نیم ضمانی آن ولایت و ولایتش چهار ناحیت است و صد و بیست و پنج پاره دیه است:
اول ساوه چهل و شش پاره دیه است خرم آباد و سراشیون و طیریز ناهید و ورزنه و انجیلاوند و طردجرد معظم قرای آن
و دوم آوه هفده پاره دیه است و سرو حمیرقان و قیلع بالع و نوذر و کهندان و ابردز و کاسواه معظم قرای آن
و سیم جهرود بیست و پنج پاره دیه است و خیو و دستجرد و نامه معظم قرای آن
و چهارم بوسین چهل و دو پاره دیه است و راودان و ازناوه و شمیرم و مرق و وفس و خیجین معظم قرای آن
و حقوق دیوانی این نواحی چهار تومان و نیم مقرر است....

کتاب «نزهة القلوب» به کوشش و اهتمام «گای لیسترانج انگلیسی» در سنه 1331 قمری (1913 میلادی) چاپ جدید شده است.

واقعه وفس

اثر ملا میرمحمدباقر بن میرفاضل وفسی

باهتمام ابراهیم دهگان (اراک)

منظومه ای که در ذیل چاپ می شود اگر چه بسیار سست و کاملا عوامانه است ولی اطلاعات مفیدی درباره واقعه ی وفس آشتیان در سال 1136 در موضوع لشکرکشی خانک پاشا همکار احمد عارف پاشا به ناحیه اراک در بر دارد که برای تدوین تاریخ آن ایام سند قابل اعتمادی است.

بحمد خالق هفتم سموات                         دعا خوانم بدفع هر بلیات

از آن پس مصطفی را نعت گویم                   زبعدش مرتضی را مدح گویم

حسن باشد امام مشرقینم                        شهید تشنه لب یعنی حسینم

علی بن حسین آن سرور دین                     زبعدش باقر آن دارای تمکین

امام و رهبر جمله خلایق                            بحق ناطق مسمّی گشته صادق

بود موسی کاظم شمع ایمان                     علی موسی الرضا شاه خراسان

تقی متقی آن رهبر دین                            علی بن محمد سرور دین

ولای عسکری باشد بجانم                         غلام مهدی صاحب الزمانم

***

دمی از خواب غفلت شو تو بیدار                 زمانی گوش هوشت را بمن دار

بنظم آرم حکایتی جهانسوز                        که چه بر سر وفس آمده هم در آنروز

بسال «غ» و «ق» و «لو» زهجرت                 گذشته بود ای اهل بصیرت

دوشنبه بیست و نه از ماه قربان                  تجاوز کرده بود ای اهل ایمان

که ناگه لشکر رومی خونخوار                      زگردنگاه ووس(1) آمد پدیدار(2)

به تخمین ده هزار از لشکر روم                    همه خونخواره و بی دین و میشوم

سواره فوج فوج از دامن کوه                        بسمت «خانی بر»(3) گشتند انبوه

خانی پاشای سگ سردار لشکر                  مصمم بهر قتل اهل کشور

طلب کردند در دم رؤسا را                           زبهر خرج و پیشکش عاظما را

مرزا کاظم ظهیرالدین و داراب                      قاضی جعفر اسدالله ارباب

چو شمس الدین و احمد ... ریاگر                 روان گشتند نزد خان لشکر

نزول ایشان بشد در خیمه ی خان                چه خانی، صد بتر بودی زمردان

که بعد از گفتگوهای شدیده                        عتاب آمیز سخن هایی شنیده

پس آنگاهی مقرر که فی الفور                    خراجات سپاه حاکم جور

در این باب چون مجّد بودند کارباب               مرخص شد ظهیرالدین و داراب

کنند و جمع بزودی هم تقبل                       تدارک سرعت و رو در توکّل

چه شد نزدیک تقبّل با خراجات                    سپارند بالتمام بر خان بدذات

که سنیان همه در انتظارند                         ز راه دشمنی حیله بر آرند

بدند جمعی ز سنیان مقرّب                        به نزد خان پاشای مکلّب

شنیدستم که صلح انجام دارد                     ز راه شیطنت ناکام دارد

شدن با هم موافق حیله سازند                  که شیطان را از آن دس بازدارند(4)

که ناگه از پس دیوار باغی                          زدن گولّه بصدر کُرد یاغی

ادامه مطلب

ادامه نوشته

دژی نظامی از دوره مادها در کوهستان‌های وفس

موقعیت جغرافیایی

هر چند در حال حاضر روستای قلعه‌جوق(قالاجق) از جهت تقسیمات کشوری در استان همدان قرار دارد، اما تحقیق و بررسی این شهر ویران شده دوران ماد، کمکی شایان به شناخت تاریخ و فرهنگ گذشته‌ی هر دو استان (همدان و مرکزی) و حتی برای دسترسی به تاریخ اجتماعی و فرهنگی دوران مادها بسیار سود بخش خواهد بود، زیرا در ایران از دوران باستان یعنی پیش از هخامنشیان آگاهی کمی در دست است. از پایتخت دوران ماد یعنی شهر همدان بجز نوشته‌های مورخین یونانی و رومی اطلاع دقیقی در دست نیست چون شهر فعلی همدان روی شهر باستانی قرار گرفته است. اگر این شهرک نظامی مورد تحقیق و بررسی قرار گیرد با یافته‌هایی از تپه‌های سیلک کاشان و تپه یحیی کرمان و تپه گیان و غیره ناشناخته‌های زندگی مردم ایران پیش از هخامنشیان شناخته خواهد شد.

روستای قلعه‌جوق در کوهستان‌های وفس در بین 34 درجه و 57 دقیقه عرض شمالی و 49 درجه و 15 دقیقه طول شرقی از نصف‌النهار گرینویچ قرار گرفته و حدود 2000 متر از سطح دریا ارتفاع دارد.

از شمال به کوه خروزند و روستای ستق از شرق به کوه گچلردره و روستای آقاچ و وزندان از جنوب به کوه گچلردره و روستای راستگویان و از غرب به کوه قزلردره و روستای هیزج محدود است.

همانطور که مشهود است این شهر باستانی در منطقه کوهستانی قرار گرفته و در کنار آن شاخه‌ای از رودخانه زرین رود(قره‌چای) جریان دارد. فاصله این دژ باستانی با رود قره‌چای حدود 15 کیلومتر است. دسترسی به این اثر باستانی و دیدن غار اسرارآمیز و شگفت‌انگیز آن از دو طریق ممکن است:

1. از راه همدان

2. از راه اراک به کمیجان و از راه وفس به روستای باستانی آمره و بعد روستای باستانی و بسیار کهن چهرگان(چهرقان) به آسانی امکانپذیر است. زیرا از اراک تا کمیجان حدود 100 کیلومتر راه آسفالته است و راه کمیجان- آمره - چهرگان، شوسه ماشین‌رو می‌باشد و اما از چهرگان تا راستگویان راه ناهموار و کوهستانی که حدود 20 کیلومتر است از راستگویان تا قلعه‌جق حدود 10 کیلومتر راه شوسه ماشین‌رو می‌باشد.

 

ادامه مطلب

ادامه نوشته

ادارهٔ آموزش و پرورش منطقهٔ وفس

هفته‌ی گذشته، یکی از دوستان خنجینی دو عکس متعلق به یکی از شهدای بزرگوار آن منطقه را که تا حدودی مرتبط به وفس نیز بود، به ایمیل وبلاگ وفس ارسال نموده و خواستار نمایش آن‌ها شده بود.

 

این دوست عزیز در ایمیل ارسالی خود نوشته است:

جناب حاج مهدی جان

دیگر عنوان وفس را عوض کنید دیگر وفس روستا نیست این عکس بیانگر ابهت و بزرگی این شهر شماست که شهید بزرگوار شهید محمدرضا وثاقتی خنجینی که در آن زمان دبیر بودند عکسی یادگاری از شهر شما دارند؛ این عکس را در وبلاگ خود قرار بدهید از طرف انجمن توسعه و سازندگی خنجین.

 

 

 

برای دریافت تصویر بزرگتر بر روی عکس زیر کلیک کنید

 ادارهٔ آموزش و پرورش منطقهٔ وفس

 

در ابتدا از این دوست عزیز که زحمت ارسال این تصاویر را به وبلاگ وفس کشیدند، تشکر می‌کنم. در ثانی باید عرض کنم که همه‌ی ما به قدمت تاریخی و اهمیت سیاسی وفس در این منطقه خصوصاً طی 700 سال گذشته آگاهیم. وفس و وفسی‌ها همیشه و همیشه در این منطقه نقشی به سزا و با اهمیت داشته‌اند و همیشه از این منطقه با عناوینی تحت عنوان سرزمین وفس، منطقه وفس، بخش وفس، دشت وفس و بلوک وفس در تاریخ یاد شده است. لذا با توجه به این اهمیت لازم است سایت و یا حداقل وبلاگ مستقلی به موقعیت و اهمیت تاریخی و فعلی وفس بپردازد و حتی با توجه به پتانسیل‌های فعلی منطقه وفس (وسعت زیاد، جمعیت فراوان، مواهب طبیعی بسیار و ...) شرایط را برای رشد، ارتقاء و توسعه و پیشرفت آن از دیدگاه منطقه‌ای آماده کند؛ و اما در مورد وبلاگ فعلی وفس که با نام «روستای وفس» فعالیت می‌کند باید بگویم که متاسفانه فراوانی مشکلات ابتدایی و اولیه در وفس که بخش اعظم آن به لطف مسئولان جمهوری اسلامی پدید آمده است، بنده را از پرداختن بیشتر به مسائل منطقه‌ای و خارج از وفس،‌ معاف می‌دارد و ناچارا من و امثال من باید تمام توجه خود را معطوف به مشکلات کوچک و بزرگ داخل وفس کنیم و منتظر باشیم تا ببینیم که بالاخره، 30 سال بعد از انقلاب اسلامی و حالا که جمعیت وفس از 4000 نفر به 1700 نفر رسیده، گاز به وفس آورده می‌شود یا نه؟

اصل و نسب دارابی‌های وفس

در محله‌های مختلف وفس خانواده‌های گوناگونی زندگی می‌کنند که با توجه به شواهد تاریخی به نظر می‌رسد اکثر آن‌ها در حدود 500 سال گذشته به وفس مهاجرت کرده‌اند. در این میان، خانواده‌ی دارابی به دلیل در اختیار داشتن قدرت حکومتی از طرف حاکم وقت طی دوره‌های تاریخی، از مهمترین خانواده‌های ساکن وفس به شمار می‌روند و بررسی روند مهاجرت و سکونت آن‌ها، قسمت عمده‌ای از تاریخ صده‌های اخیر وفس را برای ما روشن خواهد نمود.

 

در این مختصر قصد بر این است که به اصل و نسب این خانواده و دلیل سکونت آنها در وفس بپردازیم.

مرحوم استاد دهگان در فقة‌اللغه، در توضیح پیرامون همافر دارابی(شاعر بزرگ وفسی) می‌نویسد:«خانواده‌ی دارابی به شرحی که خود صاحب ترجمه[منظور همافر دارابی است] در یکی از تالیفات خود می‌نویسد منتسب به رئیس تاج‌الدین و ملحق به ایل کلهر در ردیف فدائیان سلسله‌ی صفوی و در فتوحات سرسلسله‌ی آن خاندان به همراهی پسر خود رئیس محمدصفی سهمی بسزا داشته؛ بعد از پدر پسر در رکاب شاه طهماسب در جنگ‌های عثمانی شرکت نموده، پسر وی محمدرفیع و بعد از او رئیس محمدهادی و فرزند وی محمد داراب در قریه وفس جزء خدمتگذاران دولت صفوی بودند، در زمان رئیس داراب حادثه قتل عام وفس بدست سران ترک یعنی خانی پاشا و احمدعارف پاشا واقع و رئیس داراب و فرزندان وی در این حادثه‌ی خطرناک از بذل مساعی چیزی فروگذار نکردند. این خانواده در دولت زندیه نیز مصدر کارهای بزرگ بودند تا آن‌که دولت قاجاریه پا به عرصه ظهور نهاد. رئیس خانواده در این دوره، عبدالحمید خان و محمد یوسف خان بودند که طبق احکام موجود، موظف به مستمری دولت وقت گردیده و قریه چهرقان و فرک به عنوان تیول به آنان واگذار گردید. صاحب عنوان می‌نویسد: در این تاریخ که عشر دوم پس از مایه سیزدهم است متجاوز از صد نفر از این خانواده در قریه وفس زندگانی می‌کنند و نسب خود را اینطور می‌نویسد:"مصنف این کتاب محمدحسین پسر مرتضی قلی‌بن محمدتقی پسر یوسف خان"».

 

همانطور که در متن بالا ذکر گردید، محمد حسین همافر دارابی، خانواده‌های دارابی وفس را به ایل کلهر از ایلات بزرگ کرمانشاه منتسب می‌کند.

ایل کلهر از بزرگ‌ترین ایلات کُرد ایران است که از دیرباز در کوهپایه‌های زاگرس سکونت داشته‌اند. مسکن و محل کوچ ایل کلهر در دوره‌های مختلف تاریخی بنابر استعداد ایلی و قدرت محلی آنان، از لحاظ وسعت و حدود، متفاوت بوده است. این محدوده را از جنوب شهر کرمانشاه تا حوالی بغداد و از سومار و نفت‌شهر تا خانقین و مندلی باید در نظر داشت. سرزمینی که زیستگاه ایل کلهر در حال حاضر بدان محدود شده است به دو ناحیه‌ی سردسیری و گرمسیری تقسیم می‌شود.

جامعه‌ی روستایی کلهر، با تمام پیشینه‌ی یکجانشینی، به دلیل گله‌داری هنوز دارای خصوصیات زندگی کوچ‌نشینی است. گله‌داران، حتی اگر یکجانشین باشند، موقع لازم، خانه و کاشانه را رها می‌کنند و همراه گله به دامان سرسبز طبیعت پناه می‌برند تا دام خود را در مراتع سرسبز بچرانند.

 

کلهر‌ها از زمان باستان تا کنون نامشان موجود بوده است ولی تا به حال کسی تاریخی جامع و منسجم و علمی درباره این قوم ننگاشته‌است. این قوم از روزگار شاه اسماعیل اول بنیان‌گذار دولت صفوی تاکنون با حکومت‌های مرکزی ایران و برخی از دولت‌های دیگر ارتباط داشته‌است و همواره سخت‌ترین حوادث را تجربه نموده‌اند.

 

ایل کلهر در فتح مصر، شام، فلسطین و دفع تجاوز افغان‌های هراتی و جلوگیری از تجاوزات پی‌درپی دولت عثمانی و اعراب به مرزهای غربی ایران و تأمین نیروهای مسلح نقش بسزایی داشته‌است. با شروع جنگ‌های ایران و عثمانی از زمان صفویان تا روزگار قاجاری عملکرد این ایل با سران آن در تاریخ جنگ‌ها و فتوحات ثبت و ضبط گردیده است.

 

منابع

1. ابراهیم دهگان، فقة‌اللغة اسامی امکنه(گزارش‌نامه)، اراک، چاپخانه موسوی، 1342ش، 386ص.

2. ناصر ملکی، بررسی واژه‌های دامداری در گویش کلهری، مجله گویش‌شناسی، جلد اول، شماره سوم، بهمن 1383

3. دانش‌نامه آزاد ویکی‌پدیا

اقلیت‌های عراق(اراک) یا سنی‌های درگزین

میر محمد باقر نامی از اهالی وفس از توابع اراک که خود در واقعه‌ی افغان حضور داشته و در حادثه‌ی وفس اسیر شده شرح حادثه را یادداشت نموده است. دهات سنی‌نشین درجزین را در یادداشت‌های خود ذکر نموده، می‌نویسد که از حوالی وفس پانزده ده مسکن سنیّان کوچیده می‌بود از اینقرار: فرک، گهرچال(گورچان)، فرکیان، عودآقاجی(اود آقاجی)، آغ‌دره، شیرین‌آباد، سیزان، عامره(آمره)،‌ چهره‌قان، قلعه‌دژ، هیزج، رزج، قهاوند، آگیس، موزیکان. بعد نفرین بمردم آنجا نموده، می‌نویسد: قتل و غارت مردم بدست رومیان بود ولی پیشرو و رهبر آنان سنیّان درجزین شدند. بومیان محلی بودند که با قشون مهاجم شرکت نموده و مردم را غارت می‌کردند. هر جا را که آل‌عثمان می‌خواستند غارت کنند سنیان محلی آنانرا رهنمون می‌شدند و بمقصد می‌رساندند. اینان بودند که دفائن را می‌دانستند و دهات را بلد بودند. اشخاص را بخوبی می‌شناختند ... با مردم محلی حساب خرده داشتند و بدست عساکر مهاجم دمار از روزگار مردم بدر آوردند. و پس از قتل و غارت همه روزه بهرجا که ماموریت می‌یافتند و عبورشان از وفس بود بخانه‌های بی‌صاحب مردم منزل می‌کردند و در و پیکر آنرا می‌سوزاندند و آنچه از میوه و غیره بود، بغارت می‌بردند و همه روزه شیون تازه‌ای برپا نمودند تا آنکه محل وفس ضابط نشین سردار سپاه «خانی‌پاشا» گردید. بقایای مردم را اسیر و بچه‌ها را در جوال نموده و در گودالی دفن کردند.**

 

ادامه مطالب

ادامه نوشته

بلوکات وفس و بزچلو

این دو ناحیه کوهستانی که در مغرب فراهان و شمال شراء و جنوب‌غربی رودبار واقع شده یکی از بهترین ییلاق‌های عراق و مانند کلیه‌ی نواحی کوهستانی، مردمانی سالم و نیرومند تربیت می‌نماید. پیشه‌ی عموم اهالی تربیت مواشی مخصوصا گوسفند و زرع غلات و نباتات است. در بعضی از نقاط آن باغستان‌های خوبی نیز دیده می‌شود که در آنها علاوه بر محصول تاک، میوه‌جات دیگری هم بعمل می‌آورند. صنعت قالی‌بافی نیز در این ناحیه معمول است ولی قالی‌های این بلوکات مانند قالی‌های خوب و ممتاز فراهان و مشک‌آباد نبوده و از این حیث بیشتر با کزاز، سربند و بعضی از نقاط شراء همسری می‌نمایند. صادرات آن پوست بره و میوه‌جات و پنبه و تریاک است. بلوک بزچلو را 34 قریه و کرسی آن قصبه‌ی کمیجان است که تقریباً 2500 نفر جمعیت دارد. در اراضی آن تپه خرابه‌ای است که آثار خندقی نیز بر گرد آن موجود و در چند سال قبل بر اثر کاوشی که بعمل آمده، ستون‌های سنگی و آثار ابنیه محکم و مفصلی در آن یافت گردیده است. قصبه‌ی خسروبیگ که تقریبا دارای 1500 نفر جمعیت است. قریه سمغار(1200 نفر) قریه مزبور تپه خاکی بزرگی دارد که در آن مواقع حفریات، کندمان‌هایی زیرزمینی در آن مانند معقل‌های تحت‌الاراضی تپه‌های فراهان ظاهر شده و عتیقه‌جات و آثار تاریخی گران‌بهایش دستخوش تاراج و یغمای یک‌عده از مردمان لاابالی آن حدود گردیده است.

قریه آمره(1000 نفر) و قریه سوران(300 نفر) گویند این قریه در قدیم‌الایام معموره معتبری بوده موسوم به «بابلان». تپه خاکی و آثار ابنیه قدیمه بسیاری نیز در اراضی آن مشهود است. بین اهالی افسانه در خصوص نام بزچلو شایع است. گویند این ناحیه در ازمنه سابق به کهستان درگزین معروف بوده و در اوایل زمان صفویه و سلطنت شاه اسمعیل اول، جد روسای کنونی این بلوک که از ایل بزچلو و ایل مزبور از ایلات نواحی آذربایجان است به این ناحیه هجرت کرده و بر اثر تسلط و اقتدار خویش این قسمت را بنام ایل خود(بزچلو) معروف نموده است. مشق دفیله دادن بطرز قدیم و ورزش‌های مختلفه بطور دستجات و کلوب، تا چندی قبل هم در میان آن‌ها معمول و متداول بوده. به مناسبت قریه چلپ که در این نواحی واقع شده، تصور آن می‌رود که وقتی هم از طوایف چلپ در این ناحیه آمد و شد داشته‌اند. در قراء مزبوره‌ی فوق اغلب صنایع معموله از قبیل آهنگری و کوزه‌گری و کرباس‌بافی و جاجیم‌بافی متداول است.

 

بلوک وفس دارای 6 قریه و مرکز آن قصبه‌ی معتبره‌ی وفس است که مرکز نایب‌الحکومه و در حدود 5000 نفر جمعیت دارد. صنعت گیوه‌بافی در این قصبه و قراء اطراف آن شایع است. سایر قراء عمده‌ی آن عبارتند از قریه‌ی چهرقان (500 نفر)، در قله کوه مجاور این قریه آثار و بقایای قلعه خرابه است که اهالی آن‌را قلعه‌ی گبری گویند.

در شمال قریه مزبور، قلعه خرابه‌ای است که اراضی آن‌را انجمن گویند و بین اهالی شایع است که وقتی در این ناحیه شهرک معتبری بوده؛ چند سال قبل که در این نقاط کاوش و حفریاتی بعمل آمده آثار تاریخی و عتیقه‌جات فراوانی نیز ظاهر گردیده.

 

منبع: کتاب جغرافیای عراق، تالیف حسن فرید، تاریخ تالیف به طور دقیق مشخص نمی‌باشد اما با توجه به مطالبی که مولف در مقدمه گفته، به احتمال زیاد این کتاب بین 50 تا 60 سال قبل، تالیف شده باشد.

 

مطالب مرتبط: وفس و بُزچلو

وفس و بُزچلو

بُزچلو(بوزچلو) یکی از طوایف و ایلات آذربایجان بود که در اوایل سلطنت صفویه(حدود 500 سال قبل) به منطقه وفس کوچانده شد. به دلیل قدرت و شجاعتی که این ایل در جنگ­های صفوی، نادری و قاجار از خود نشان داد، آن منطقه به نام بلوک بزچلو معروف شده و در تاریخ در کنار اسامی سایر بلوکات عراق عجم همچون وفس، آشتیان، تفرش، کزاز و شراء ذکر گردید. بنابراین با توجه به تاثیرگذاری وفس و بزچلو بر یکدیگر، برای بررسی تاریخ 500 سال اخیر وفس باید به این ایل و نقش با اهمیت آن در منطقه توجه ویژه داشته باشیم.

 

1) منطقه سکونت ایل بزچلو تا قبل از ورود آنان، به «کهستان درگزین» معروف بود.

2) تا قبل از حضور ایل بزچلو در منطقه، قصبه بزرگ و معظم وفس در منطقه معروف بوده است(طبق مطالب حمدلله مستوفی قزوینی در کتاب نزهت القلوب) و بعد از آن به دلیل رشادت­های ایل بزچلو و همچنین جمعیت زیاد آن، منطقه جنوبی وفس به نام این ایل معروف گردید. نام «بلوک بزچلو» در کتاب­های تاریخی در کنار نام سایر بلوکات ولایت عراق عجم ذکر گردیده تا اینکه در اولین تقسیمات جغرافیایی ایران در سال 1316 شمسی، کل منطقه به نام «بخش وفس» نامگذاری شد. بخش وفس شامل سه دهستان وفس، بزچلو و شراء بود. دهستان بزچلو تا سال 1365 شمسی، پابرجا بود و در این سال به دو دهستان خنجین و اسفندان تقسیم گردید و به این وسیله نام بزچلو برای همیشه از این منطقه حذف گردید.

 

در ادامه، مدخل «بزچلو» در فرهنگ لغت دهخدا و همچنین دایره­المعارف اسلامی ذکر می­گردد:

 

لغت­نامه­ی دهخدا؛ جلد 10؛ صفحه­ی 1027.

بزچلو، نام یکی از دهستان­های سه­گانه­ی بخش وفس است. دهستان مزبور بین دهستان­های وفس، شراء و فراهان واقع شده و اکثر قرای آن از آب قنات مشروب می­شود و هوای دهستان سردسیر و سالم است. این بلوک در ازمنه­ی قدیم به کهستان درگزین مشهور بود و در اوایل سلطنت صفویه که ایل بزچلو از ایلات آذربایجان به این حدود کوچانده شد به نام آن ایل معروف گردید. دهستان بزچلو از 45 قریه تشکیل شده بود و در حدود 21000 تن جمعیت دارد. قراء مهم آن عبارتند از، کمیجان، سمقاور، خسروبگ، آمره، فامرین، نهره، پشته، اسفندان، عیسی آباد، محمود آباد، سوران، زبان مادری سکنه ترکی است ولی عموما به فارسی آشنا هستند. مرکز دهستان و بخش، قصبه­ی کمیجان است. صنایع دستی قراء دهستان بزچلو، قالیچه بافی با نقشه است(فرهنگ جغرافیایی ایران، جلد 2).

 

ادامه مطالب

ادامه نوشته

روز کُشتار مردم وفس

امروز، جمعه 29 ماه ذیحجه سال 1427هجری قمری است. 291 (دویست و نود و یک) سال قبل در چنین روزی، چندین هزار نفر از مردم شیعه وفس و ساکنان برخی روستاهای تابعه وفس، به دست سپاهیان یغماگر افغان و سنیان درجزین (که از موصل عراق، به این منطقه کوچ داده شده بودند) به خاک و خون کشیده شدند.

 

قبلا در این پست وبلاگ، شرح کامل «واقعه وفس» را از کتاب «تاریخ اراک» نقل کرده ام. در اینجا به طور خلاصه عرض کنم که:

در سال های پایانی و انحطاط سلطنت خاندان بزرگ صفوی، کل ایران دچار هرج و مرج شد؛ سپاهیان وحشی افغان، عساکر سنی آل عثمان و روس ها، هر کدام قسمت هایی از ایران را مورد تاخت و تاز قرار داده و به غارت و تخریب پرداختند. افغان ها در نتیجه ی مصالحه با عثمانی ها، شهرهای همدان، اصفهان، اراک و محدوده های اطراف را تحت تسلط خود گرفتند و به غارت مردم آن مناطق پرداختند.

 

سال های حکومت افغان ها (از 1135 الی 1342 هجری قمری) در قسمت هایی از ایران، سال های سیه روزی و بدبختی مردم وفس بوده است. در روز دوشنبه، 29 ماه ذیحجه سال 1136 هجری قمری، گروهی از سپاهیان افغان به ریاست خانی پاشا، با راهنمایی سنی های درجزین، خود را به وفس می رسانند و با فتنه ای که یکی از همین سنییان، بلند می کند؛ طی چند روز، چندین هزار نفر از مردم وفس و روستاهای شیعه نشین تابعه آن را به خاک و خون می کشند.

 

شرح جزئی ماجرا از صبح دوشنبه تا روز جمعه:

 

صبح تا ظهر روز دوشنبه، 29 ذیحجه 1136هجری: حدود 10 هزار نفر از عساکر افغان به ریاست خانی پاشا از طریق گردنه وفس، با راهنمایی سنییان، خود را به وفس می رسانند.

 

عصر روز دوشنبه، 29 ذیحجه 1136 هجری: خانی پاشای سَگْ سردار لشکر(از ابیات ملامیرمحمدباقر در توصیف خانی پاشا)، با نیروهای خود، وفس را محاصره کرده و شروع به کشت و کشتار مردم وفس می نماید.

 

روز سه شنبه، 30 ذیحجه 1136 هجری: از عصر روز دوشنبه تا پایان روز سه شنبه، چند هزار نفر از مردم وفس کشته شدند.

 

روز چهارشنبه، 1 محرم 1137 هجری: لشکریان وحشی افغان و سنیان درجزین، در بیابان و دشت های منطقه وفس، به تعقیب و کشتار فراریان پرداختند.

 

روز پنج شنبه، 2 محرم 1137 هجری: قتل و غارت در این روز نیز ادامه یافت و به طور کلی در طی این چند روز در حدود 5000 نفر از مردم منطقه وفس از زن و مرد و کودک، به خاک و خون کشیده شدند.

 

 روز جمعه، 3 محرم 1137 هجری: در حدود 5000 اسیر از زنان و دختران، جمع آوری شد و عساکر افغان در معیت سنییان به طرف همدان حرکت کردند.

 

وفس و نواحی تابعه آن تا نزدیک به سه سال، محل عبور و مرور و ضابط نشین قوای آل عثمان بود.

 

 پس نوشت: البته سالروز فوق الذکر بر مبنای هجری قمری است که خیلی دقیق نمی باشد و بهتر است از سالگرد هجری شمسی استفاده شود.

وفس در سینه تاریخ

وفس از منظر تاریخ، سرزمین است که تاریخ دقیق و روشنی از آن بر کسی هویدا نیست که چرا و چگونه و تحت چه شرایطی و یا توسط چه کسانی ایجاد شده است. اینها و ده ها سئوال دیگر که کسی به درستی نمی تواند برای آنها جواب روشنی پیدا کند، در ذهن هر فرد جستجوگر و دقیقی وجود دارد.

اما آنچه تاریخ در سینه خود محفوظ کرده، این است که در سال ۶۴۶ هجری قمری، وفس از قراء معظم از توابع ساوه بوده است و این درست زمانی است که تیمور گورکانی بر ایران حکومت می کرده و شاید در این زمان وفس جمعیت فراوانی را در خود جمع داشت و غیر از آنچه بیان شد ما هیچ اطلاعات دیگری از وضع مردم این سرزمین و ترکیب جمعیتی، آداب اجتماعی و ... در دست نداریم. اما از سوی دیگر آنچه سینه به سینه از تاریخ این سرزمین به ما رسیده است، تاریخی طولانی را مجسم می کند که احتمالا تاریخ و مبدا ایجاد آن به سال ها قبل از اسلام بر می گردد.

یکی از دلایل روشن آن زبان بازمانده این سرزمین است که به قولی بازمانده ای از دوران ماد بوده و بعید نیست که به جهت نزدیکی مسافت وفس تا شهر هگمتانه که پایتخت ماد بوده است، وفس آن زمان شاید یکی از شهرهای دولت ماد بوده باشد. وجود نهر ها و آبراه های زیرزمینی و سفالینه ها و سنگواره های بازمانده از ادوار گذشته دلیل دیگری بر قدمت دیرین وفس می باشد و نقل است که در حادثه عاشورا مردم وفس عزم یاری امام کرده بودند و گروهی هم مخالف با امام  بودند که هیچ یک رخداد عاشورا را درک نکردند. در قرن های بعد و هجوم سراسری قوم وحشی مغول نیز وفس صدمات زیادی را متحمل می شود و کشته های فراوانی می دهد و دلیل واضح آن که پای مغولان به این سرزمین رسیده است سکه های بازمانده از دوران هولاکوخان مغول است که در یکی از مساجد محل در هنگام بازسازی یافته شد. « انجمن» که امروز جز دشتی وسیع نیست، به قولی، در گذشته شهری بزرگ بوده و در خرابه های این شهر سفالینه های دوره اشکانی یافته شده و به قولی حوادث روزگار این شهر را یکباره واژگون کرده است.

در قرن های یازدهم و دوازدهم، وفس صحنه درگیری شیعیان و سنیانی بود که شاه عباس صفوی بعد از پیروزی بر عثمانیان گروهی از سنی ها(مردم بصره) را اسیر کرده و در نواحی همدان و از جمله وفس ساکن کرده بود و این حادثه نقطه عطف درگیری های شیعیان محلی و سنیان مهاجر می شود و حاصل این درگیری ها، حادثه وحشتناک حمله عثمانی ها به سرکردگی احمد پاشا و خانی پاشا به وفس بود که با همراهی اهل سنت محل، عصر روز دوشنبه ۲۹ ذی الحجه سپاه مهاجم که عده آنها ده هزار نفر غرق در سلاح بودند مردم بی دفاع وفس را از هر طرف محاصره کرده و سه روز مردم وفس را قتل عام کردند که تعداد کشته ها بالغ بر شش هزار نفر بود و روز چهارم(جمعه) پنج هزار نفر از کودک و زن و مشایخ قوم را به اسارت به شهر های مختلف آسیای غربی بردند و هر جا گروهی را در غربت ساکن کردند و زعیم آنها به نام میرزا کاظم، بعد از بیست سال که از اسارت بر می گشت در کمیجان، در خانه یوزباشی در غربت جان می سپارد و در همان جا به خاک سپرده می شود. به نظر می رسد وفس در این زمان جمعیتی چند ده هزار نفری را در خود جمع داشته که یازده هزار نفر از شیعیان(سوای اهل سنت مهاجر) قتل عام و اسیر می شوند و گروهی متواری می گردند و بعد از قائله بر می گردند و کشته ها را در سردخانه ای (گور دسته جمعی) در مزرعه کیاسر که اکنون نیز آثار آن باقی است مدفون می کنند.

در دوره های بعد در دولت افشاریه و زندیه و قاجاریه نیز وفس کم و بیش در صحنه سیاسی روز حضور داشته و مهمترین واقعه مربوط به وفس این بود که در اواخر دوره قاجاریه یعنی« انقلاب مشروطه»، وفس، سید عبدالحميد اولین شهید جنبش مشروطیت را تقدیم آزادی و آزادی خواهی این انقلاب می کند و به این ترتیب سهم وفس نیز در این انقلاب محفوظ می ماند. لازم به ذکر است که مردم وفس در عصر قاجاریه مصدر امور بسیاری از نهاد ها و ادارات و حتی دربار بوده و آزادانه به دربار راه داشتند و در این زمان بود که سید مبین وفسی حافظ کل قرآن مجید اجازه می یابد از کتابخانه شاهی دیدن نماید و امتیازاتی را از ناصرالدین شاه بگیرد.

در دوره پهلوی کماکان مردم وفس همپا و همراه مبارزان و مراجع بوده و بارها بین مردم و نیروهای حفاظتی و اطلاعاتی آن ایام درگیری پیش می آید و در انقلاب اسلامی و سقوط حکومت پهلوی به رهبری امام خمینی(ره)، مردم وفس نیز همپای مردم عدالتخواه ایران همیشه گوش به فرمان امام بوده و در تظاهرات و راهپیمایی ایام الله های این انقلاب بزرگ شرکت فعال داشتند. بعد از شروع جنگ تحمیلی عراق علیه ایران، جوانان و مردم وفس از هیچ کوششی فروگذار نکردند و بارها و بارها به صورت کاروانی، از پایگاه شهدای وفس، نیروهای رزمی و امدادی و پشتیبانی به جبه های حق علیه باطل اعزام داشته اند و کمک ها نقدی و غیر نقدی خود را به طور مستقیم و غیر مستقیم به جبهه ها ارسال نمودند.

 

منبع: ویژه نامه دومین یادواره شهدا.

 

مطالب پیشین:

تاریخچه وفس

واقعه کشتار مردم وفس

واقعه وفس

پيش زمينه واقعه

شاه عباس كبير به هنگام فتح بغداد لشگري به سمت موصل فرستاد و بر آن شهر نيز مستولي گرديد و عده اي از مردم آن ناحيه را در« ولايات درگزين » و اطراف همدان يعني « سرزمين وفس » از توابع اراك فعلي سكونت داد. اين دسته از مهاجرين چون در مرام و مسلك با ايرانيان شيعي مذهب توافق عقيدت نداشتند در مواقع مقتضي به كوچكتر بهانه اي باعث زحمت بوميان شده و از تعصب نژادي و ديني چيزي فروگذار نمي كردند.

همين دسته از مردم سنت و جماعت به سال هاي سلطه افغانيان بر ايران دست انتقام از آستين جهالت كشيده و پي در پي زحمت افزاي ده نشينان اطراف خود مي گرديدند و به رهبري اينان، جماعت افغان به نهب و غارت ولايات اطراف خود مي پرداختند.

صاحب كتاب نفيس « عبرت نامه » (1) در ضمن حوادث اصفهان به هنگام تسلط محمود افغان بر آن شهر مي نويسد « مقارن اين حالات تنگي و گراني در اصفهان پديد آمد و نصرالله خان را به سه هزار نفر تعيين كرد كه در مملكتي كه اطاعت دارند گشت و گذار نمايد و از هر جا آذوقه به اصفهان نقل كند، هر كس تمرد كند او را قتل نمايد و مالش را تاراج كند، نصرالله خان به جانب همدان متوجه شد و اهالي چند بلاد و قري اطاعت كرده آذوقه به اصفهان روان كردند و انها كه تمرد كرده كشته، اموالشان به غارت رفت و درست به كار خود نظام نداده بود كه به درگزين رسيد و آن نزديك همدان شهري است، به استقبال نصرالله خان بيرون آمدند و لوازم خدمت را تقديم كردند و اهالي آنجا سني مذهب و در زمان شاه عباس از اهالي موصل جلاي وطن كرده به همدان آمده بودند و در درگزين توطن اختيار نموده و نصرالله خان چند روز در آنجا مكث كرده، 6 هزار سپاه از آنجا بيرون آورده  با افاغنه 9 هزار كس به همدان به غارت و تاراج شد و مطيع را محبت كرده، مخالف را طعم عذاب چشانيده و از حيوانات، آذوقه بسيار گرفته به پنجاه هزار(2) شتر بار كرده به اصفهان فرستاد و در عرض 80 روز اين خدمت را به انجام رسانيد. بعد از چند روز سپاه تعيين شد و از درگزين، صد هزار نفر بي آذوقه كوچانيده به اصفهان آوردند و در خانه هاي بي صاحب جاي دادند و براي آنها املاك و اقطاع مشخص كردند و آنقدر در اصفهان از خلايق كم شد كه هيچ وجود و عدمشان معلوم نشد و اكثر از خانه هاي شهر خالي بود و از افاغنه مردم بسيار نيز تلف شده بودند و به جاي افغان از اهالي درگزين به دروازه ها محافظ و كشيك گذاشتند».

و نيز همين مؤلف مي نويسد ... « منادي از طرف افاغنه ندا در داد كه مردم بومي با افغانيان اگر جز مراسم تكريم و احترام به جاي آورند جزاي آنان تيغ تركش خواهد بود » ... بين افغانيان و ساير طبقات مراتبي به صورت زيرين بيان مي كند « درجه يكم افاغنه. دوم جماعت درگزيني كه سنيانند. سوم و چهارم مسيحيون و ارامنه. پنجم مجوسيان. ششم يهوديان. هفتم جماعت رافضي».

به صورتي كه صاحب عبرت نامه نوشته، جماعت درگزيني بعد از كارگذاران دولت اشرفي، شخصيت هاي بزرگ كشوري و لشگري را تشكيل و به راهنمايي آنان لشگريان افغان، دوست و دشمن خود را تشخيص داده –  مطيع را محبت و مخالف را طعمه آتش غضب خود مي نمودند – به رهبري اينان عساكر يغماگر تا به دهات دور افتاده دست يافته و بار گران ضابطه خود را بار، و از آزار مردم ده نشين چيزي فروگذار نمي كردند ( شايد مثال معروف « اگر پدرسوخته نباشه اوغون چه ميدونه گنداو كجايه » يعني « اگر ناجنس نباشد افغاني چه مي داند ده گندآب در كجا است » از همين جا منشاء گرفته باشد ).

 به طور خلاصه بايد گفت دوره حكومت افغان، حالت عموم موردم كشور زار بود ولي براي مردم نواحي شهرستان همدان و دهستانهاي تابعه آن به واسطه همين كوچيده ها، نزارتر و وجود اينان در دوره بدبختي اين ملت دردي بالاي دردها و عقده غير قابل حل به شمار ميرفته.

از نقل مورخ مزبور و زمينه واقعه آتي( واقعه وفس ) به خوبي مستفاد مي شود كه قسمت شمالي شهرستان اراك ( قسمت هاي وفس و بزچلو و كمي از شمال فراهان) در نيمه دوم دوران صفوي محل سكونت سنييان كوچ نشين يا كوچيده از نواحي موصل بوده كه اينان به واسطه رقابت هاي محلي و مذهبي، با بوميان سخت در زدوخورد بوده اند.

صورت واقعه

بر اثر « جنگ شهرگرد » و كشته شدن شاه سلطان حسين صفوي، بين دولت پوشالي افغان و عساكر مهاجم، صلحي به شرح زير برقرار شد كه تمامت قلمرو « علي شكر » تا « سر حد كزاز و فراهان » به قشون آل عثمان واگذار گردد، عليهذا ولايات ... الخ، ولايات تابعه اراك فعلي اكثرا" به دست عساكر آل عثمان افتاد و آنان با اهالي به طور وضوح معامله غالب با مغلوب، آنهم با حفظ تعصبات مذهبي و عادات مرسومه زمان عمل مي نمودند؛ از جمله به سال 1136 روز دوشنبه بيست و نهم ذيحجه، عده اي در حدود 10 هزار نفر از عساكر روم به رياست خاني پاشاي سابق الذكر از گردنه وفس پديدار گشته. سردار قشون جمعي از زعماي ملت را به نام « ميرزا كاظم ظهيرالدين» و« قاضي جعفر » و« شمس الدين » و عده اي ديگر را براي اخذ سيورسات طلب داشته و با ميل خود خراجي بر آنان مقرر داشتند. اهالي سيه روز وفس بدون تعلل آنرا قبول كرده و به جمع آذوقه اقدام نمودند ولي ساكنين وفس از مردم سنت جماعت متعصب محلي از پيش آمد مزبور كه به ملايمت مي گذشت نگران گرديده و كسي را از مردمان بي بند وبار بومي وادار به قتل يك نفر از سران سپاه عثماني نمودند. اين واقعه باعث هيجان شديد در ميان سنييان و تغيير نابهنگام رؤساي عساكر آل عثمان گرديد. فرمانده سپاه يعني خانك پاشا بدون فوت وقت امر به محاصره دهات تابعه وفس خصوصا" مركز آن دهات صادر مي كند. فرمانده لشگر روم در اين واقعه از شرارت و درندگي چيزي فروگذار نمي كند. مردم بي سلاح وفس از طبقه دهاقين كه خود را در چنگال درندگان سپاه غالب مشاهده مي كردند و راه چاره بر آنان مسدود شده بود، همگي از پشت بام خانه ها، اطراف ده خود را كه درياي لشگر در آن متلاطم بود مي نگريستند. آيا صداي ضجه آنان كوچكتر اثري در دل فرمانده لشگر نمود يا نه چيزي است كه موضوع بحث آتيه اين فصل مي باشد.

عصر دوشنبه  29 ماه مزبور، سپاه مهاجم محيط ده را از هر طرف مسدود كرده و منتظر فرمان سپهسالار خود مي باشند؛ مردم دهات تابعه وفس به خصوص قريه مركزي آن، چون دستشان از هر جا كوتاه بود به دنبال ملاي ده در معابد و مساجد تهاجم كرده و با ضجه و ناله از خداي خود فرجي بعد از شدت خواهان بودند. مردم خود ده مركزي دور خانه« ملا شاه بابا » نامي كه گويا شخص روحاني ده بود، جمع شده و براي رفع غائله مجلس مشورت آراسته بودند كه ناگهان زنان و دختران به قول مؤلف واقعه:

زنان و دختران از خوف لشگر                     سراسيمه دوان با ديده تر

در اين اثنا رسيده لشگر روم                        محيط خانه ها گشته در آن بوم

بيك لحظه تمامي را بخواري                         بكشتند و نكردند هيچ ياري

مؤلف واقعه مي گويد در اين حادثه 5 هزار كس از مردم وفس به قتل رسيد؛ تمام عورتيان را عريان به پيش انداخته و از آغوش زنان طفل دوساله بلكه سه ساله ها را نيز گرفته و در جوال هائي ريخته و به گودال مدفون نمودند. مي گويد ... بعد از همه اين گونه فجايع پسران و دختراني را كه بيش از سه سال داشتند جمع نموده و به عنوان اسارت به معسكر سپاه روم بردند. مردان آنها را كشته و بنيان آنانرا به آتش شرارت سوختند. از جمله مقتولين « قاضي جعفر » و « مير اسدالله » بودند كه پيكر آن دو مرد محترم را در معابر عمومي انداختند و « ظهير الدين » با جمعي ديگر به « كوه خاني » براي يك شبانه روز فراري و مخفي شده بودند كه يك نفر از سنييان بومي، سردار سپاه را به طرف كوه مزبور هدايت نموده و آنها را هم گرفته و به صد خواري بكشتند.

نويسنده كتاب بعد از بيان جزئيات واقعه مي نويسد:« بعد از آن مردم بيچاره وفس از ذكور و اناث و كبير و صغير كه از خوف رومي گريخته و به صحراها و بيابان پراكنده شده بودند، عساكر نكبت مآثر تعاقب ايشان كرده و بعد از مراجعت كه شب چهارشنبه باشد، خانه ها را به آتش كشيده و دوباره غارت و تالان كرده و طفلكان را اهل تسنن گرفته و به آتش مي انداختند».

روز چهارشنبه لشگريان عثمان لو بخصوص جماعت اكراد در صحاري و بيابانها بتعاقب گريختگان تا بشام گرديده و از زن و مرد، بوميان هر كه را مي يافتند از دم شمشير گذرانيده. نويسنده واقعه مي گويد در اين روزها عساكر عثماني تفريح كنان:

زآغوش زنان كودك گرفتند                  بعنف و كين ز كُه پرتاب كردند

در آن صحرا و باغات و بيابان                     فراوان رخته(ريخته) بد اطفال بي جان

و عده مقتولين روز چهارشنبه را به شش هزار نفر در حساب آورده؛ روز پنجشنبه همچون روز چهارشنبه در خلال نقب ها و كنده ها در پي جستجو و قتل و غارت مي بودند. در روز آدينه در حدود پنج هزار از زن و دختر جمع اوري نموده و ميرزا كاظم، زعيم آن قوم را غل در گردن نهاده و به طرف همدان رهسپار شدند.

نويسنده مقاله مي گويد كسانيكه در دنبال اسرا حركت كرده، نقل مي نمودند كه فاصل بين وفس تا همدان سراسر انباشته به كشتگان زنان و دختران اسير يا مقتولين دهات سر راه مي بود. بعد از كوچاندن اسرا، رئيس داراب كه در « كوه روسيان » مخفي بود با جمعي ديگر از اطراف به دهات تابعه وفس مراجعت نموده و تمام كشتگان را در حفره اي  سرداب مانند در محل « كياسره » فعلي وفس حفر نموده و تمام كشتگان را در حفره مزبور جمع نموده و خاك بر آن ريختند، رئيس مزبور امر نموده كه از نوحه و زاري خودداري نموده و قصاص جملگي را از حق بخواهند.

اما « ميرزا كاظم » اسير، پس از چندي اسارت رها گرديد و به طرف مسكن اوليه خود مراجعت نمود. در قريه كميجان در خانه يوزباشي مريض گرديده و بعد از چندي رنجوري به زندگاني پر مشقت خود خاتمه داد.

احوال اسرا

سابقا" بيان گرديد كه پنج هزار نفر از مردم وفس را به اسارت وارد همدان يعني معسگر سپاه آل عثمان نمودند؛ در آنجا سردار سپاه اعلاميه اي صادر نمود كه اولياء اطفال اسير مي توانند با پرداخت قيمت يكنفر غلام يا كنيز، فرزندان خود را از مرد سپاهي كه آنرا ويژه خود دانسته خريداري نمايند. مردمان سيه روز وفس هر كدام توانستند وجهي تهيه و فرزند خود را خريداري نمودند. نويسنده اين واقعه « ملاميرباقر » كه خود جزو فراريان بوده مي گويد حقير را دختري بود به سن 7 سال كه اسير يك نفر« كُرد » گرديده بود و براي استخلاص او به همدان و ديگر نقاط سوق الجيشي عساكر روم رفتم ولي فرزند خود را نيافتم، با حالت يأس مراجعت كردم. وي مي نويسد « اسيران وفسي را به بغداد و حلب و صحنه و شام و قسطنطنيه و ديار بكر و كرمانشاه و موصل فرستادند».

بعد از واقعه

از عبارات نويسنده داستان چنان مستفاد مي شود كه خانك پاشا پس از قتل و غارت ولايات شمالي اراك، پادگاني از نظاميان خود در آنجا برقرار نموده و به طرف همدان مراجعت كرده است.

پادگان مزبور، راه تردد بر بوميان گرفته و آنانرا از كار مانع مي شده است تا بجائيكه بقيه السيف اهالي هم از گرسنگي و فقر تلف گرديده و بهائم آنان را در ظرف يكي دو سال به يغما بردند. مي نويسد مردم اين سامان كه معاش خود را بيشتر از گله داري تأمين مي كردند دست و پائي كرده هر يك چند رأس گوسفند و بز و ديگر بهائم، جمع آوري نموده و در صحرا مي چراندند. به هنگام چاشتگاهي، بدون مقدمه قبلي براي چندمين بار لشگريان احمد عارف پاشا به ييلاق ريخته و تمامي مال و گوسفندان اهالي را به يغما بردند.

وي تمامي حوادث واقعه را در حساب سنييان ساكن آن سرزمين گذاشته و مي گويد:

بظاهر قتل و غارت كرده رومي                     بباطن پيش رو گرديده سني

بهر جا آل عثمان ره نبودي                          معطل گشته، سني را ببردي

كه بلدي نمايد خانه ها را                             برون آرند از آن دفينه ها را

بلاي وفس اگر سني نمي شد                        هر انچ مخفي بدي غارت نمي شد

بعد از ذكر دهات پانزده گانه سني نشين كه ما سابقا" اسامي آنها را يادداشت نموديم، مي نويسد:« بعد از آن همه روزه عساكر آل عثمان كه ازهمدان مأموريت يافته از راه وفس و نواحي آن آمد و شد مي كردند و به دهات تابعه ما عبورشان بود و مردم وفس بدين سبب از خوف مي گريختند و تاب مقاومت نداشتند. در خانه ها را مي شكستند؛ آنچه بود از ميوه و غيره غارت مي كردند و همه روزه شيون تازه بر پا ميشد. تا آنكه وفس يكي از محال ضابط نشين آنان گرديد.

چون آنجا محل ضابط نشين شد هر روزه خراج تازه در كار بود. مردم بيچاره هنوز از توجيه اول فارغ نشده كه توجيه ديگر بر آنان تحميل مي شد:

زتوجيه هاي ناحق بسكه دادند                      تمامي ملك خود بر باد دادند

نه شب آسايش و نه روز راحت                    نبوده هيچكس را اين دو حالت

در پايان قصه مي گويد:

كمينه سيد مظلوم مهموم                 در اين ايام هميشه بود مغموم

شب و روز به گريه و زاري بودم و به دموع خود از خداي عالم راه فرج مي خواستم تا آنجا كه مي نويسد:

 بده تو فتح و نصرت چندانكه داني                           بشاه شيعيان طهماس ثاني

الهي عمر و دولتش فزون ساز                    جميع دشمنانش سرنگون ساز...

سپهسالار او را كن تو ياري                                    بروزگار زار اي حي باري

جنود پادشاه دادگستر                                  فزون گردان بحق نور حيدر

در خاتمه كتاب خود مي نويسد: ... اين حكايت جهانسوز بتاريخ يوم الاثنين تحرير يافت. تمت الكتاب بعون ملك الوهاب بتاريخ ماتين و ثلاثين واحد بعدالف 1231 تحربر شد(3).

عاقبت كار سنيان درگزين

به نقل شيخ محمد علي حزين، اينان در قصبه درگزين از توابع همدان فتنه ها كرده بودند و هنوز داعيه خودسري بر سر داشتند. قلعه اي استوار نموده و به پايداري قدم جلادت حتي در جلو قواي نادري پيش داشتند؛ در وقتيكه نادر سرگرم كار خراسان بود، پادشاه ( شاه طهماسب ) به عزم دفع فتنه ايشان و استخلاص بقيه آذربايجان از اصفهان در حركت آمد.

شيخ محمد علي حزين مي گويد شاه در همراه بردن من اصرار داشت ولي مرا حالت و سامان آن سفر نمانده بود، پهلو تهي كردم و از اصفهان به شيراز روانه شدم ولي پادشاه از اصفهان حركت كرده با جماعت طاغيه درگزين محاربات نموده، قلعه ايشانرا منهدم و بقيه السيف را منقاد ساخته روي به آذربايجان نهاد.

از تمام گفته هاي بالا به خوبي مستفاد مي شود كه جماعت درگزين از مردم عامه و سنت جماعت در خلال سالهاي 1135 تا 1142 داعيه خودسري داشته و به نواحي اطراف دست تجاوز دراز كرده و از نهب و غارت و قتل و شرارت چيزي فروگذار نمي كردند.

در پايان؛ همان طعمي را كه يغماگران افغان از دست ارتش ايران چشيده، به ذائقه اينان نيز رسيده و نتيجه اعمال ناشايست خود را بخوبي چيده و « سيعلم الذين ظلموا اي منقلب ينقلبون ».

پاورقي ها:

(1): در عهد شاه سلطان حسين، سياحي اروپائي به اصفهان آمده مدت 26 سال در اصفهان اقامت و توقف نموده و با نظر دقت و درايت اسباب زوال دولت صفوي را ديده و شرحي در اين باب به زبان لاتين نوشته؛ آن شرح را ابراهيم نامي از ملازمان سلطان عثماني به زبان تركي ترجمه كرده و موسوم به « عبرت نامه » ساخته و در اسلانبول به طبع رسانيده. در زمان مرحوم مغفور نايب السلطنه رضوان جايگاه « عباس ميرزا » طاب الله ثراه، « عبرت نامه » مزبوره را « ميرزا عبدالرزاق بيك مورخ »  از ملازمان آن حضرت به فارسي ترجمه نمود.

كتاب مزبور را « صنيع الدوله » در ذيل وقايع 1135 عينا" در « منتظم ناصري » نقل نموده. يك نسخه از كتاب مزبور به صورت خطي نزد نگارنده سطور موجود است كه با منقوله « اعتمادالسلطنه » في الجمله تفاوتي هم دارد.

(2): ارقام مزبور شايد خالي از اغراق نباشد.

(3): حكايت مزبور را ملامير باقر از مردمان وفس كه خود ناظر قضايا بوده با نظم و نثر مخلوط به رشته تحرير كشيده است. ما براي ضبط داستان حتي المقدور سعي كرديم كه عبارات مؤلف بعينه نقل شده باشد ولي چون بخصوص قسمت نظم كتاب بسيار سست و عاميانه بود از استنساخ عين كتاب صرفنظر نموده، تا اندازه واقعه را نقل به معني كنيم و در مواقع حساس حادثه، عين اشعار نويسنده را ضبط كرديم. بهر حال حادثه غم انگيز وفس يا تمام درگزين آنوقت، يكي از حوادث جانگداز و قتل عام هاي پر شرارت عساكر غالب روم به سال هاي سقوط دولت صفوي بوده است؛ و نيز از آقاي « فرج الله بينش » مدير سابق وفس، تشكر حاصل است كه در ضمن جستجوي آثار متعلق به وفس به جزوه مزبور دست يافته و آنرا به رايگان در اختيار نويسنده سطور گذاشته است. آقاي بينش از اشخاص با ذوقي است كه در ايام مديريت خود ببلده وفس در جمع لغات مخصوص تاتي يا زبان وفسي زحمتي به سزا كشيده و گردآورده هاي خود را نيز به رايگان در اختيار اينجانب گذاشته كه اگر بياري خداوند متعال موفق به انتشار كتاب « عادات و رسوم(قسمت پنجم كتاب) اراك » شديم، از گردآورده هاي مشاراليه استفاده نموده و در قسمت زبانهاي ويژه مردم اين شهرستان از آن استفاده خواهد شد.

 

منبع: كتاب  تاريخ اراك؛ جلد دوم؛ صفحات 39 الي 47؛ تاليف مرحوم استاد دهگان.

واقعه كشتار مردم وفس

« واقعه كشتار مردم وفس » يا« واقعه وفس » اشاره دارد به يكي از حوادث جانگداز و قتل عام هاي پرشرارت عساكر روم كه مصادف با سال هاي سقوط دولت صفوي  بوده است.
در اين واقعه كه در روز دوشنبه، بيست و نهم ماه ذيحجه سال 1036 قمري  رخ مي دهد هزاران نفر از مردم منطقه وفس به دست سپاهيان عثماني و نيروهاي افاغنه كشته مي شوند.
اين واقعه توسط فردي به نام « ملا مير محمد باقر بن مير فاضل وفسي » از اهالي وفس، كه در زمان حادثه حضور داشته يادداشت گرديده است( روحش شاد و خدايش بيامرزد).
در پست بعدي وتحت عنوان « واقعه وفس»، به طور كامل شرح اين واقعه را از كتاب « تاريخ اراك » كه توسط مرحوم استاد دهگان (رحمه الله عليه) تأليف شده است، بيان مي كنم.

تاريخچه وفس

وفس به دلايل گوناگوني از قدمت بسيار زيادي برخوردار است كه در اينجا بعضي از اين دلايل بيان مي شود :

1.      اول به جهت اينكه گويش آن بازمانده يكي از گويش هاي قديم پارسي و گويش دوره ي ماد مي باشد.

2.      سندي از قرن هفتم در دست است مبني بر اينكه  در آن زمان، وفس يكي از قراء معظم بوده  از توابع آوه ي ساوه ، و حقوق ديواني بخش آن،  چهار تومان و نيم بوده و سال 646 يعني زمان طغاي (تغاي) تيمور را نشان مي دهد وهمينطور در كتاب« نزهه القلوبِ» حمدالله مستوفي از وفس به عنوان يكي از قراء معظم نام برده شده است. اگر چه از قرائن بر مي آيد كه وفس خيلي قديميتر از آن است كه در اين تواريخ نقل شده است اما معلوم نيست كه وفس در چه زماني و طبق چه شرايطي به وجود آمده است؟

3.       سوم به دليل خرابه ها و آثار ويراني بازمانده از دوره هاي بسيار دور در « صحراي انجمن » كه آثار آباداني و شهري داشته و امروز جز ويرانه اي بيش نيست و تنها باقي مانده آن تپه اي ويرانه است كه در دامن دشت واقع شده در دره اي  كه به « دَرَآرِ » معروف است يعني « دره آسياب » و آسياب مخروبه و سنگ آسياب آن هنوز باقي است.

4.      دليل ديگر ما بر قدمت وفس، ساختار فيزيكي روستا و كانال ها، نقبها و راهرو هاي زيرزميني آن است كه گاهي كيلومتر ها در زيرزمين در اتصال و ارتباط است و در نقطه اي كور گم مي شود كه حكايت از پديده هاي ژرف و شگرف دارد، كه وفس روزگار ناگوار و حوادث بي شماري را پشت سر گذاشته است. شايد مرمان آن مدت ها مجبور شده اند در زيرزمين مخفي شوند و يا پناهگاهي براي خود اختيار كنند.

5.      همينطور به دليل اسامي و نامهايي كه هر كدام از محله ها و باغ ها و ... وفس دارند، محلاتي با اسامي چون « باغچه ميران » كه معادل فارسي آن « باغ اَميران » مي باشد؛ « خانَشا» كه معادل فارسي آن « خانقاه » مي باشد؛ همينطور « كله تخت » به معني « پا تخت » و « وِزندان » به معني « زندان » و همينطور اَسامي « آهنگري دَرَه » ، « مژدواه » ، « شاديان » ، « گولوور » ، « خانيله » و ... كه هر يك از اين اسمها حاكي از حكايتي غريب و شگفت مي باشند.

6.      بالاخره اينكه به جهت آباداني و نام و آوازه آن در قرن نهم و مركزيت شيعه در آن، شاه عباس( بعد از تسخير بغداد و بصره) براي تنبيه گروهي از اهل جماعت ، آنها را جلاي وطن داده و در وفس و حوالي آن ساكن مي كند كه عواقب آن در زمان شاه سلطان حسين، به وجود آمدن واقعه كشتار جمعي وفس كه عامل اصلي اين كشتار كينه مهاجرين و انتقام كشي آنان از بوميان شيعه مذهب بوده است.

7.      علل و شواهد ديگري چون قبرستان كهنه و اظهارنظر مؤلف گرانقدر تاريخ اراك كه در شرح واقعه كشتار وفس اشاره مي كند كه وفس، فراهان و آشتيان بارها يا مورد دستبرد حوادث و حاكمان عصر واقع گشته و يا به كلي ويران شده ، كه در نتيجه دوباره در كنار اين خرابي ها، آبادي به وجود آمده است.

منبع : وفس در گذر زمان؛ جمعي از نويسندگان؛ صفحات 18 و 19

 

جواب به نظرات

 

در بخش نظرخواهي اين پست، فردي به اسم آقاي محمد حاجيلو( mhhj2@yahoo.com ) نظر خود درباره  « قدمت وفس» و « گويش وفسي » و « مردم وفس و گذشته آنها» را در حدود 3 خط(!) و به طرزي عاميانه و توهين آميز بيان كرده است كه لازم ديدم پاسخي به اين نظرات بدهم. به همين دليل مطالبي كلي را در حدود 3 صفحه تهيه كردم و براي ايشان ارسال نمودم و همينطور تصميم گرفتم چند نكته را نيز در اينجا بيان كنم:

1.      شما در نظر خود فقط به مورد « اسامي و نامهاي محله ها و باغ ها » اشاره كرده ايد،  بايد عرض كنم كه در همين پست به غير از اين مورد، 6 مورد ديگر نيز مشخص شده است كه ظاهرا" شما به آنها توجهي نكرده اند و همينطور در پست هاي قبلي نيز مواردي ذكر گرديده كه مطمئنم به آنها نيزتوجه نكرده ايد.

2.      امروزه، باستانشناسان و پژوهشگران آثار باستاني از روش هاي بسيار متنوعي براي پي بردن به گذشته يك منطقه استفاده مي كنند (و فقط به اين اكتفا نمي كنند كه ببينند آيا نام اين منطقه در كتاب هاي تاريخي آمده است يا نه؟!) كه از جمله آنها بررسي آثار و شواهد موجود در آن منطقه مي باشد كه من چند مورد از آن را بيان كردم و موارد و شواهد بسيار زياد ديگري وجود دارد كه سعي مي كنم به تدريج آنها را در اين وبلاگ بياورم( و اميدوارم هر چه زودتر يك تحقيقات گسترده باستانشناسي در اين منطقه صورت گيرد).

3.      من بسيار علاقه مند هستم تا نام و ساير مشخصات مقاله اي را كه شما به آن استناد كرده ايد را بدانم، پس لطفا" هر چه زودتر آن را براي من ارسال يا در بخش نظرخواهي بنويسيد.

گويش هايي را كه شما نام برديد( به غير از گويش تركي) همگي جزو گويش هاي شمالغربي ( Northwest ) ايران محسوب مي شوند كه در حقيقت پس زمينه ي  همه ي اين گويش ها مشترك بوده و همان گويش(زبان) ماد مي باشد و لذا بين تمام اين گويش ها شباهت هايي وجود دارد كه اين مطلب در تحقيقات زبانشناسي پژوهشگران ايراني و خارجي بيان شده است.