ضربالمثلها، عبارات و اصطلاحات گویش وفسی(4)
چهارمین بخش از ضربالمثلهای وفسی و عبارات و اصطلاحات رایج بین مردم وفس در این شماره بیان میشود.
رُت چُوو ِ خوشاربو اَما رُتِ آقاتی خوشا نَربو
rote chove xoshārbū āmā rote āquāty xoshā narbu
جای ضربات چوب خوب میشود اما آسیب حرف التیام نمییابد(كنایه از ناصواب و آسیبرسان بودن طعنه و زخمزبان است).
رُت چُوو ِ: جای چوب، جای كتك با چوب خوشاربو: خوب میشود. رُت آقاتی: جای حرف، جای زخمزبان خوشا نربو: خوب نمیشود
شِخْ أرْباخشِ شِخْعلی خان نَرْباخْشِ shex ārbāxshe shex ali xān narbāxshe
شیخ میبخشد، اما شیخعلی خان نمیبخشد(كنایه از زمانی است كه كسی راضی به بخشش است اما اطرافیان ناراضی هستند).
شخ،شیخ: بزرگ، خواجه اَرْباخشِ: میبخشد، گذشت میكند. شیخعلی خان : اسم فردی است(شاید نایب یا نوچهی خواجه) نَرباخش ِ: نمیبخشد.
علف سر ریشهی دَ سُوز اَربو alaf sar rishai da sauz ārbu
علف از روی ریشه میروید(كنایه از وابستگی افراد به نیاكانشان است یعنی اگر اسلاف، افعال و اخلاق خوب یا بدی داشته باشند به فرزندانشان هم سرایت میكند).
علف: گیاه ریشه: نی و ریشه گیاه، سر ریشه، از روی ریشه سُوز اَربو: سبز میشود.
كور كه ویار اَرمینِ مِزه چَمیس اَرْكِشِ kūr ke viyār ārmine meza chamis ārkeshe
كور كه بیكار میماند مژهاش را میكند(هنگامی كه كسی از سر بیكاری به امور بیارزش مشغول میشود تا خود را سر گرم كند به كار میرود).
كور: نابینا كه: حرف ربط ویار اَرمینِ: بیكار میماند مِزه چَمیس: مژه چشمش اَرْكِشِ: میكشد
كُووْگِ قرار سری دَ زِر فرف اَرْبَری kauge quarār sari da zer farfe arbari
مثل كبك سرت را زیر برف میبری(كنایه از كسی است كه به دیگران توجه ندارد و گمان میكند افعال او از دید عموم مستور میماند).
كُووْگ: كبك، مرغ صحرایی قرار: مثل، مانند(حرف تشبیه) سری: كله، سر دَ: حرف اضافه به معنی «به» یا «در». زِر: زیر، تحت فرف: برف اَربری: میبری
گدا اگه یی دانِ بوُوَ دَ طِلاس اَرگیرِندِ gadā āga yai dāne buaw da talās argirende
گدا اگر یك نفر باشد طلا بر او نثار میكنند(كنایه از بسیاری خواهندگان در امری است).
گدا اگه یی دانِ بوُوَ: گدا اگر یكی باشد. دَ طلاس اَرگیرند: او را به طلا آذین میكنند.
گدای اگه سَرِسْ بَه اُوج آسُوانی بَرسِ كانَ چَمیس گُسنه
gadāy āga sares be āuje āsovāny barase kana chamis gosna
اگر گدا سرش به اوج آسمان برسد باز گوشه چشمش گرسنه است(كنایه از آن است كه شخصی كه مدتی را در فقر به سر برده، هنگام مكنت نیز همچنان فقیرانه زندگی میكند و از خرج كردن ثروت خود هراسناك است).
گدا: گدای دوره گرد سرس: سرش به اوج: به بالا، به بالاترین نقطه آسُوان: آسمان بَرِس: برسد كانَ چمیس: گوشه چشمش، چشمش گُسنه: گرسنه است.
گوشت اَرگُ از گای دَبیرینی gusht argo az gāi dabiriny
گوشت را باید از گاو ببری(كنایه از آن است كه بایستی از اغنیا طلب كمك نمود و از كسی كه خود مكنتی ندارد نمیتوان كمك ارزشمندی دریافت داشت).
گوشت اَرگُ : گوشت را باید گای: گاو دبیرینی: ببری(مضارع التزامی،«د» به جای علامت مضارع به معنی «ب»)
مَردَه كه بسُ قَربستان هی پیش نَرگردِ marda ke base quarbestān hai pish nargerde
مرده كه به قبرستان برود هرگز بر نمیگردد(در اغتنام فرصت زندگی و قدر یكدیگر را دانستن میآید؛ به همین معنا میگویند: « هنِ كه بَمِّرِ هِی زندا نربو» یعنی «وقتی مرد دیگر زنده نمیشود»).
مَردَه: مُرده بَسُ: برود(مضارع التزامی) قربستان: قبرستان، گورستان هِی: هرگز(قید نفی) پیش نرگِردِ: بر نمیگردد(فعل پیش وندی، مضارع اخباری).
مگه كُوگِ صِلا دَ واران اَتا maga kūge selā da vārān āta
مگر به حرف گربه باران میبارد(وقتی كسی بدون جهت كسی را نفرین كند یا بد میگوید در بیاعتبار بودن نفرین و صحبت او به كار میرود).
كُوگِ: گربه صِلا دَ: به مصلحت گربه، پیشنهاد گربه واران اَتا: باران میبارد، باران میآید.
میشَ كه اِشْتَنیسْ را پَزمَه نَكَرِ صاحابیس را كَشك اَرْكَرِ؟
misha ke eshtanis rā pazma nakare sāhābis rā kashk arkare
میشی كه برای خودش پشم نیاورد به صاحبش كشك میدهد؟(كنایه از افرادی است كه خیر آنها به خود و اطرافیانشان نمیرسد، بنابراین توقع خیر رساندن آنها به غریبهها بیمورد است).
میش: میش، گوسفند اِشْتَنیس را: برای خودش(«را» به معنی «برای») پزمه: پشم نَكَرِ: نكند صاحابیس را: برای صاحبش كشك: كشك، در فارسی نیز به كار میرود.
وَرگی چارَ مرگِ vargi chara marge
چاره گرگ مرگ است(كنایه از اصلاح ناپذیر بودن بعضی خصائل افراد است).
ورگ: گرگ چاره: در اینجا ادب كردن یا راه ادب كردن مرگ: كُشتن، نابود كردن