طلبه شهید سیدعبدالحمید سجادى
تاریخنویسان، طلبه وارسته سیدعبدالحمید سجادى وفسى را اولین شهید نهضت مشروطیت معرفى کردهاند؛ شهیدى که با نثار خون خود سکوت مبارزه با ظلم و بىدینى را شکست و پنجره فریاد را علیه شاهان بىکفایت گشود.
سیدعبدالحمید سجادى وفسى در روستاى وفس از توابع شهرستان اراک بهدنیا آمد، او منتسب به خانواده سجادىهاى مىباشد که از وجاهت خاصى در آن منطقه برخوردار بودند.
سیدعبدالحمید پس از گذراندن تحصیلات مقدماتى در مکتبخانههاى زادگاهش، به اراک رفت و با ساکن شدن در حوزه علمیه آن شهر به فراگیرى علوم حوزوى مشغول شد و سپس به قم و در نهایت در تهران مقیم گردید و تحصیلات حوزوىاش را در محضر عالمان وارستهاى همچون شیخ فضلاللّه نورى و شیخ مرتضى آشتیانى ادامه داد.
سیدعبدالحمید در سال 1322 از تهران به زادگاهش رفت و پس از ازدواج با دخترعموى خود به تهران مراجعت نمود و در مدرسه حاج ابوالحسن معمار باشى مشغول ادامه تحصیل شد.
پس از حوادثى چون ماجراى مسیو نوژ بلژیکى، ویران کردن سراى بانک، و به چوب بستن بازرگانان و حوادث دیگر، علما و مردم به حرم حضرت عبدالعظیم علیهالسلام مهاجرت مىکنند، بعضى از تاریخنگاران این مهاجرت را شروع جنبش مشروطه دانستهاند. آنها مدتى در آنجا مىمانند و سرانجام خواستههاى خود را از طریق سفارت عثمانى به گوش شاه رساندند و در پى آن، عینالدوله از طرف شاه موظف مىشود که مهاجرین را به شهر بازگرداند و خواستههایشان را جامه عمل بپوشاند.
عینالدوله براى سرکوبى چنین حرکتى برآمد تا برخى از شخصیتها را دستگیر نماید که یکى از آنها حاج شیخ محمد سلطانالواعظین، روحانى سرشناس تهران بود. او کسى بود که در مجالس و مساجد، بىپروا از استبداد و شخص عینالدوله بد مىگفت.
مامور دستگیرى شیخ محمد، یعنى احمد خان سلطان، پس از دستگیرى آن عالم در خیابان، ایشان را به سمت خانه عینالدوله حرکت داد، آنها وقتى که نزدیک مسجد و مدرسه معمارباشى رسیدند، با عکسالعمل تند طلاب و بازارىها مواجه شدند، لذا احمد خان،شیخ محمد را در سربازخانهاى که در آن نزدیکى بود محبوس کرد، اما مردم با تحریک ادیبالذاکرین توانستند آن عالم را از حبس بیرون آورند و همین موجب شد تا تیرى به ران ادیبالذاکرین بخورد و در همین زمان بود که سیدعبدالحمید وارد صحنه مبارزه مىشود و خونش را به پاى درخت عدالت و ظلمستیزى جارى مىسازد.
ناظمالاسلام چگونگى شهادت سید را اینطور به رشته تحریر در آورد: «از قضایاى اتفاقیه؛ کامل،فاضل رشید، سیدسعید مرحوم سیدعبدالحمید که از طلاب و اهل علم بود، با زبان روزه از درس آقا میرزا محمدتقى مجتهد گرگانى مراجعت کرده و کتابهاى درس خود را در زیر بغل داشت،به آن محل رسید و... خطاب به احمدخان گفت: مگر تو مسلمان نیستى؟ چرا امر به شلیک کردى؟ مگر اینها مسلمان نیستند؟ ...احمدخان از غیظ و تغیّر تفنگى از یکى از سربازها گرفت و به طرف سید غریب خالى نمود... ! بالجمله سیدعبدالحمید به همان رسیدن تیر افتاد...» حاج شیخ محمد خود را انداخت روى نعش سید، و گفت: آقاى من چه مىخواهى؟ سید جواب داد: مقدارى آب که عطش مرا اذیت مىکند. تا آب حاضر شد، سید از این دارفانى به دار باقى رحلت نمود.
نوشتهاند که شیخ محمد واعظ در این حال خون شهید را به صورت و محاسن خود مالید. میرزا سیدجعفر صدرالعلما دستور داد تا جنازه سید را به مسجد جامع ببرند و مردم نیز با شیون و ناله به طرف مسجدجامع رفتند و اندک اندک بر جمعیت داخل مسجد افزوده مىشد؛تا جایى که با حاج شیخ فضلاللّه نورى که تا آن روز کمتر به این اجتماعات مىپیوست، با جلال و هیبت خاص و به همراه عدهاى از مردم وارد مسجدجامع شد.
مردم جنازه سید را نزدیک ظهر در همان مسجدجامع شستند و انبوه جمعیت در کنار آن به نوحهخوانى و سینهزنى پرداختند. سرانجام، این شهید راه مشروطیت، در جمعه سومین روز شهادتش در همان مسجدجامع به خاک سپرده شد و در جوار رحمت و غفران الهى آرام گرفت.
در سالگرد شهادت سید که مشروطهطلبان قدرت را به دست داشتند، مراسم باشکوهى را بر سر مزار آن شهید برپا کردند که مورد استقبال دستههاى مختلف اقشار جامعه قرار گرفت.
همین قبرى که این همه مورد توجه بود، متأسفانه در سال 1326ق با کوتاهى محمدعلى شاه مبنى بر سیاست نابودى تمام مظاهر مشروطه ویران گشت.
روحش شاد
منبع: مجله تاریخ در آیینه پژوهش شماره 21
مطالب مرتبط:
به یاد نخستین شهید مشروطه، سید عبدالحمید وفسی (اراکی، همدانی)
سید عبدالحمید وَفسی؛ اولین شهید انقلاب مشروطیت ایران
سیدعبدالحمید سجادى وفسى در روستاى وفس از توابع شهرستان اراک بهدنیا آمد، او منتسب به خانواده سجادىهاى مىباشد که از وجاهت خاصى در آن منطقه برخوردار بودند.
سیدعبدالحمید پس از گذراندن تحصیلات مقدماتى در مکتبخانههاى زادگاهش، به اراک رفت و با ساکن شدن در حوزه علمیه آن شهر به فراگیرى علوم حوزوى مشغول شد و سپس به قم و در نهایت در تهران مقیم گردید و تحصیلات حوزوىاش را در محضر عالمان وارستهاى همچون شیخ فضلاللّه نورى و شیخ مرتضى آشتیانى ادامه داد.
سیدعبدالحمید در سال 1322 از تهران به زادگاهش رفت و پس از ازدواج با دخترعموى خود به تهران مراجعت نمود و در مدرسه حاج ابوالحسن معمار باشى مشغول ادامه تحصیل شد.
پس از حوادثى چون ماجراى مسیو نوژ بلژیکى، ویران کردن سراى بانک، و به چوب بستن بازرگانان و حوادث دیگر، علما و مردم به حرم حضرت عبدالعظیم علیهالسلام مهاجرت مىکنند، بعضى از تاریخنگاران این مهاجرت را شروع جنبش مشروطه دانستهاند. آنها مدتى در آنجا مىمانند و سرانجام خواستههاى خود را از طریق سفارت عثمانى به گوش شاه رساندند و در پى آن، عینالدوله از طرف شاه موظف مىشود که مهاجرین را به شهر بازگرداند و خواستههایشان را جامه عمل بپوشاند.
عینالدوله براى سرکوبى چنین حرکتى برآمد تا برخى از شخصیتها را دستگیر نماید که یکى از آنها حاج شیخ محمد سلطانالواعظین، روحانى سرشناس تهران بود. او کسى بود که در مجالس و مساجد، بىپروا از استبداد و شخص عینالدوله بد مىگفت.
مامور دستگیرى شیخ محمد، یعنى احمد خان سلطان، پس از دستگیرى آن عالم در خیابان، ایشان را به سمت خانه عینالدوله حرکت داد، آنها وقتى که نزدیک مسجد و مدرسه معمارباشى رسیدند، با عکسالعمل تند طلاب و بازارىها مواجه شدند، لذا احمد خان،شیخ محمد را در سربازخانهاى که در آن نزدیکى بود محبوس کرد، اما مردم با تحریک ادیبالذاکرین توانستند آن عالم را از حبس بیرون آورند و همین موجب شد تا تیرى به ران ادیبالذاکرین بخورد و در همین زمان بود که سیدعبدالحمید وارد صحنه مبارزه مىشود و خونش را به پاى درخت عدالت و ظلمستیزى جارى مىسازد.
ناظمالاسلام چگونگى شهادت سید را اینطور به رشته تحریر در آورد: «از قضایاى اتفاقیه؛ کامل،فاضل رشید، سیدسعید مرحوم سیدعبدالحمید که از طلاب و اهل علم بود، با زبان روزه از درس آقا میرزا محمدتقى مجتهد گرگانى مراجعت کرده و کتابهاى درس خود را در زیر بغل داشت،به آن محل رسید و... خطاب به احمدخان گفت: مگر تو مسلمان نیستى؟ چرا امر به شلیک کردى؟ مگر اینها مسلمان نیستند؟ ...احمدخان از غیظ و تغیّر تفنگى از یکى از سربازها گرفت و به طرف سید غریب خالى نمود... ! بالجمله سیدعبدالحمید به همان رسیدن تیر افتاد...» حاج شیخ محمد خود را انداخت روى نعش سید، و گفت: آقاى من چه مىخواهى؟ سید جواب داد: مقدارى آب که عطش مرا اذیت مىکند. تا آب حاضر شد، سید از این دارفانى به دار باقى رحلت نمود.
نوشتهاند که شیخ محمد واعظ در این حال خون شهید را به صورت و محاسن خود مالید. میرزا سیدجعفر صدرالعلما دستور داد تا جنازه سید را به مسجد جامع ببرند و مردم نیز با شیون و ناله به طرف مسجدجامع رفتند و اندک اندک بر جمعیت داخل مسجد افزوده مىشد؛تا جایى که با حاج شیخ فضلاللّه نورى که تا آن روز کمتر به این اجتماعات مىپیوست، با جلال و هیبت خاص و به همراه عدهاى از مردم وارد مسجدجامع شد.
مردم جنازه سید را نزدیک ظهر در همان مسجدجامع شستند و انبوه جمعیت در کنار آن به نوحهخوانى و سینهزنى پرداختند. سرانجام، این شهید راه مشروطیت، در جمعه سومین روز شهادتش در همان مسجدجامع به خاک سپرده شد و در جوار رحمت و غفران الهى آرام گرفت.
در سالگرد شهادت سید که مشروطهطلبان قدرت را به دست داشتند، مراسم باشکوهى را بر سر مزار آن شهید برپا کردند که مورد استقبال دستههاى مختلف اقشار جامعه قرار گرفت.
همین قبرى که این همه مورد توجه بود، متأسفانه در سال 1326ق با کوتاهى محمدعلى شاه مبنى بر سیاست نابودى تمام مظاهر مشروطه ویران گشت.
روحش شاد
منبع: مجله تاریخ در آیینه پژوهش شماره 21
مطالب مرتبط:
به یاد نخستین شهید مشروطه، سید عبدالحمید وفسی (اراکی، همدانی)
سید عبدالحمید وَفسی؛ اولین شهید انقلاب مشروطیت ایران
+ نوشته شده در شنبه ۱۹ دی ۱۳۸۸ ساعت 18:15 توسط مهدی
|