ملا میر محمد باقر بن میر فاضل وفسی
مردم وفس و خصوصا جوانان وفسی باید به خود ببالند که اجداد و نیاکانی چون ملامیر محمد باقر داشته اند. کسی که در آن جو خفقان، ارعاب و ترس احساس وظیفه می کند تا بزرگترین ظلم وجنایتی که در حق قوم و مردم خودش روا شده است را افشا نماید تا هم اکنون من و شما بدانیم به پدرانمان چه گذشته است و میراثی که امروز در دست ما است چه شدائد و سختی هایی را پشت سر گذاشته است.
از عصر روز دوشنبه، ۲۹ ذی الحجه سال ۱۱۳۶ هجری قمری(حدود ۳۰۰ سال قبل) تا عصر روز پنج شنبه، ۲ محرم همان سال، در وفس غوغا بود. در طی این چهار روز، ۶۰۰۰ نفر از مردم وفس، به دست عساکر آل عثمان، سپاهیان افغان و سنیان درجزین، کشته شدند.
اطفال ۲ و ۳ ساله را در کیسه ها ریختند و آنها را با چال کردن در زمین، زنده به گور کردند؛ مردان و زنان را نیز کشتند.
در روز جمعه، ۳ محرم، ۵۰۰۰ نفر از مردم وفس را به اسارت گرفتند و با خود به همدان بردند و بعضی از آنها را به كرمانشاه، بغداد، حلب، شام، قسطنطنیه و دیار بكر و موصل فرستادند.
و ملا میر محمد باقر که خود جزو اسرا بود تمام این وقایع را از نزدیک مشاهده می کرد و در نهایت شرح تمام ماجرا را در قالب شعری بلند به نظم در آورد و به این وسیله قسمتی از تاریخ قوم وفس و منطقه وفس را به نگارش کشید.
این جنایت بزرگ با عنوان واقعه وفس در تاریخ ثبت شده است. شرح کامل واقعه وفس به قلم محقق بزرگ استان مرکزی، مرحوم استاد ابراهیم دهگان را می توانید در این پست مطالعه نمایید.
استاد دهگان در معرفی ملا میر محمد باقر می گوید:« میر محمد باقر مذکور در مقاله، از بومیان وفس بوده و در حادثه لشکرکشی احمد عارف پاشا به صفحات غرب ایران و قتل عام توابع درگزین آن زمان، « وفس» جزء اشخاص متعین و اسیر سپاه خانی پاشا گردیده و چنانکه از متن کتاب بر می آید به همدان و کرمانشاه و از آنجا به هوای دختر اسیر خود به بغداد و شاید بالاتر هم رفته باشد. یادداشت های میر محمد باقر بصورت شعر عامیانه ولی با قید جزئیات حادثه تدوین گردیده است. نسخه ی خطی کتاب در اختیار نویسنده ی مقاله می باشد که اگر خدا توفیق داد به صورت اصل یا برگردان به نثر، آنرا انتشار خواهم داد که خدمتی به فرهنگ عمومی نموده باشد».
استاد دهگان در شرح احوال اسرا آورده است:« سابقا بیان گردید كه پنج هزار نفر از مردم وفس را به اسارت وارد همدان یعنی معسگر سپاه آل عثمان نمودند؛ در آنجا سردار سپاه اعلامیه ای صادر نمود كه اولیاء اطفال اسیر می توانند با پرداخت قیمت یكنفر غلام یا كنیز، فرزندان خود را از مرد سپاهی كه آنرا ویژه خود دانسته خریداری نمایند. مردمان سیه روز وفس هر كدام توانستند وجهی تهیه و فرزند خود را خریداری نمودند. نویسنده این واقعه، ملامیرباقر كه خود جزو فراریان بوده می گوید حقیر را دختری بود به سن ۷ سال كه اسیر یك نفر كُرد گردیده بود و برای استخلاص او به همدان و دیگر نقاط سوق الجیشی عساكر روم رفتم ولی فرزند خود را نیافتم، با حالت یأس مراجعت كردم».
ای زادگاه من، تو كهن سال خِطّه ای.
از خاطرات دور، چه در دل نهفته ای؟
ای سرزمینِ مسجد و علم خدا و دین.
با گویشت، چو در انگشتری نگین!
یاد آوری كه در آن روزگارِ دور،
اندر هجوم فتنه و آن حاكمانِ زور،
بودی پناهگاه و چراگاه و كِشتگاه،
رود روان و باغ بهشت و شكار گاه،
دادی پناه، تا كه در آن عصر جنگ و مرگ،
مردم بر آورند نانِ نهالان خود ز سنگ.
گل پونه های عشق، شكوفا زخاك تو.
چو شد هزار چشمه ی رخشان به پای تو.
ای كوهِ « گا ِنوَه »، تو ای « آینه بار» وفس!
دیدید لشگر مغول و حال زارِ وفس؟!
دیدید آن عساكر عثمانیان به وفس؟!
فریاد ز آن لَهیبِ آتش و خون در میان وفس!
مانَد همیشه آن خروشِ شهادت به كوه و دشت!
بادا همیشه مرگِ ستم پیشه گانِ پَست!
آری، در آن هجوم بر آن ساكنان وفس،
زیر زمین و غار به شد جان پناهِ وفس.
تا نسل ها، چو سبزه بروید به جایشان.
تا بشكفد، هزار غنچه ی عشق از فنایشان.
عزیزالله سمیعی (خمین- ۲۵ آذر ۱۳۸۴)