یاد یاران به قلم استاد ابراهیم دهگان

 چهارمین فرد متعين از رجال اراک که در ردیف گویندگان شیرین زبان دوره معاصر قرار گرفته مرحوم حاج محمد حسین وفسي مشهور به همافر است.

 فقیه صاحب ترجمه در خلال سال هاي 1240 تا 1241 هجری قمری جز انجمن ادبی وحید دستگردی قرار گرفته و اوراقی را از مجله ادبی آن مرحوم بخود اختصاص داده است. مرحوم همافر به سال 1265 در نواحی اراک قدم به عرصه وجود گذاشت و بعد از هشتاد سال عمر و نوشتن صدها ورق کتاب به سال 1345 و در محل اراک دار فانی را بدرود گفت. آن مرحوم وابسته به خانواده دارابی و منتسب به رئیس تاج الدین به همراهی پسر خود رئیس محمدصفی در رکاب شاه اسماعیل و فرزند او شاه طهماسب جان فشانی نموده اند و افتخاراتی نیز کسب کرده اند. پسر محمد صفی به نام محمدرفیع و بعد از او رئیس محمدهادی و فرزندش محمدداراب تماما ساکن قریه وفس بوده اند.

 در زمان رئیس داراب بود که خاني پاشا، سردار ترک، لشگر به ناحيت وفس و فراهان کشید و قتل عام شدیدی نمود. رییس داراب و فرزندان وی در این حادثه خطرناک از بذل مساعی چیزی فرو گذار نکردند که در متن تاریخ مربوط مظبوط و عین کتابچه آن حادثه که بصورت شعر نوشته شده است جزء مخطوطات نویسنده مضبوط؛ امید است که روزی فرصتی دست داده در سلک مطبوعات عصر صفوی درآمده و پرده از روی جنايات بشری بردارد. روسای خانواده ی دارابی در دوران زندیه و قاجار به متصدی مشاغل بزرگ در محل بوده اند و افراد برجسته آنان عبدالحمیدخان و محمدیوسف طبق احکام موجوده موظف به مستمری دولت وقت گردیده و قريه هاي چهرقان و فرك به تيول آنان واگذار گردیده است.

 مرحوم همافر نسب خود را اینطور می نویسد: محمدحسین پسر مرتضی قلی ابن محمدتقی پسر یوسف خان. مرحوم همافر در یکی از حوادث محلی یعنی ترک تازی های عباس داغ داغ آبادی، مشهور به عباس شاخدار فرزند جوان خود «زرير» را از دست داد و دلگرفته ترک وطن مالوف کرده و راه تهران پیش گرفته و در ردیف انجمن ادبی وحید قرار گرفت.

 اداره فرهنگ اراک به پیشنهاد نویسنده سطور برای تقدير نام آن گوینده عالیقدر یکی از آموزشگاه های خود را به نام همافر نامیده است.

 صاحب ترجمه مردی بود محکم، متکی به نفس، گوینده ای درست کردار با متانت، نویسنده این ترجمه از معاصرین آن فقید سعید بوده و در مجالس آقایان آمد و شد می کرده است، هرگز ندیده است که در ردیف شعرا شعری سروده و مدحی گفته و تقاضای صله کرده باشد. در پایان عمر در یکی از حجرات مدرسه ساکن بود. متصدی مدرسه دستور داد او را بیرون انداختند، در خانه یکی ازدوستان بقیه عمر را گذراند و به ادب دوستی متصدیان امر و دانش پروری آنان لبخندی زد و طریق ملکوت اعلاء را پیش گرفت.(رحمت الله علیه). مرحوم همافر به سه زبان فارسی، عربی و ترکی و حتی زبان خاص وفسی شعر گفت.

اگر گفته های او در ردیف شعرای طبقه اول نباشد در طبقه دوم خواهد بود. من از خدا می خواهم تا توفیقی دهد تا کم کم آثار او را نظما و نثرا انتشار دهم. اینک چند قطعه از اشعار او را می نویسم به یاد یار فقید قدیم.

بوی مشک است ز ایران بختا می گذرد

یا ز گلزار رخت باد صبا می گذرد

از سما سوی تري نور زمهراست و کنون

نور ماه رخ تو سوی سما می گذرد

آن شعاعی که به من می رسد از صنع، ضیا

از شعاع مه رویت بضیاء می گذرد

دانی ای دوست که از خود ز غمت بر دل زار

در شب هجر فراق تو چه ها می گذرد

وی طبیبم چه نظر کرد بگفتا ز وصال

هجر را چاره کن ارنه ز دوا می گذرد

کن عطا بوسه ازآن رخ مانند گلت

ورنه مشک آرد و هنگام عطا می گذرد

وی پیام آمد از آن ترک ختایی که فلان

در هوای من از این ره به خطا می گذرد

مطالب مرتبط:

کلیات همافر عراقی

به دنبال آثار همافر عراقی در کتابخانه دهگان در اراک

منبع