گردش در جنگل وفس
اما وقتی تعداد 30 تن از اعضای یاران و میهمانان محترمی که در این برنامه گروه را یاری می کردند، با دو دستگاه ماشین شخصی و یک دستگاه مینی بوس، در آخرین جمعه بهار سال 1392 به روستای وفس، واقع در شمال شهرستان اراک رسیدیم، صحنه ای دیدم، بسیار تعجب برانگیز؛ درختان میوه!
از درخت افرا و کاج و بویژه بلوط خبری نبود!
درختان در جلوی چشمان ردیف به ردیف و شانه به شانه هم ایستاده بودند و به تمامی مسافران خویش لبخند میزدند و انگار فقط و فقط یک خواهش برای دیدارکنندگان از خویش داشتند و آن هم این بود که:
*"لذت ببرید و شاد باشید، و صد البته این لذت و شادی را به ما گردانندگان طبیعت نیز، با نگه داری درست از تمام طبیعت، ارزانی بدارید!"*
این جنگل وسیع که در دل کوه های سر به فلک کشیده، البته نه به بلندای الوند، جای گرفته است، همه گونه درخت میوه ای همچون آلبالو، توت، زردآلو، گردو، بادام و غیره در خود بارور نموده است و بدون هیچ چشم داشتی پذیرای میهمانان خویش است. البته با اجازه مردمان مهربان روستای وفس که برای مراقبت و نگهداری این درختان زحمت بسیاری کشیده اند. مردمانی با گویشی بسیار شیرین وفسی، که جزو لهجه های قدیم پارسی باستان است و شاخه ای است از زبان تاتی.
انگار در این روستا و جنگلی که در کنه این روستا قرار گرفته است، همه چیز قدمتی به بلندای تاریخ ایران باستان دارد.
از یک طرف گویش بسیار کهن وفسی و از طرفی دیگر کهن درختان وفسی!
درختانی که آنقدر عمر کرده اند که کافی ست به پوست پرچین و چروک شان با دقت خیره شوی، و خواهی دید، با اینکه درخت کاملا پوسیده است و در حال از بین رفتن؛ اما همچنان پرغرور و با صلابت ایستاده است و خواهی دریافت که این موجودات آرام و صبور چه سرسختانه در برابر تمام تاریخ ایستاده اند و مقاومت نموده اند. و حال خسته از تاریخ سرتاسر خشن آدمی زادگان، باز هم از نفس نیفتاده اند و پافشاری می کنند که تا آخرین
لحظه از زندگانی شان سراپا بایستند. و این گونه به تمام دنیا استواری خویش را نشان داده اند. و در این میان، این مردمان وفس هستند که آن ها را به خوبی نگاه بانند، و قدر این کهنان را می دانند.
وقتی قدم در این جنگل کهن می گذاری، هیچ جانور درنده خویی نمی بینی. فقط پرندگان خوش آواز هستند که لحظه ای از سر دادن آهنگ همایونی نمی ایستند و خود را دوستان دیرینه کهن درختان نموده اند.
دوست داری قطعه ای زمین خالی بیابی و دراز بکشی و چشمانت را ببندی، و به نغمه ی خوش پرندگان گوش فرا دهی و این را توام کنی با نسیم جان بخشی که در لابه لای انبوه شاخه های درختان می پیچد، و آهنگی و نغمه ای را با هم درمی آمیزد که فقط در رویاهای یک کودک پاک نمود دارد. البته اگر نور خورشید جشمان تو را به بازی نگیرد. نور خورشیدی که به زحمت از میان انبوه شاخه ها راه باز می کند و خود را به زمین می تاباند، تا با سه عنصر آب و باد و خاک درهم بیامیزد، تا طبیعت، همچنان بارور بماند...




منبع: گزارش برنامه وفس به سرپرستی رضا شریفی(+)